حیوان ناطق (انگلیسی: rational animal)، اصطلاحی فلسفی است . فیلسوفان ، انسان را اینگونه تعریف میکنند : « انسان ، حیوان ناطق است . » که از نظر دانشِ منطق : حیوان ، جنس او و ناطق ، فصل اوست .
میگویند ارسطو در تعریف انسان گفته است : « انسان ، حیوان ناطق است . » این گفته در کتاب های ترجمه شده به فارسی از ارسطو در جایی ثبت نشده است . این تعریف از انسان در زبان فیلسوفان ، در درازنای تاریخ ، همواره از ارسطو نقل شده است . سند اصلی این نقل قول از ارسطو ، نه در کتاب های ترجمه شده از آثار او به فارسی آمده است و نه در کتابهای ارسطو به زبانهای دیگر . پرسش این است : « انسان ، حیوان ناطق است . » در کدام کتاب ارسطو آمده است ؟
در نقل قول هایی که شده است ، « فرفوریوس » که از فیلسوفانِ مکتبِ اسکندریه و شاگردِ فلوطین و از نامدارترین حکیمانِ نوافلاطونی است این گزارهی منطقی ـ فلسفی ـ تاریخی را یعنی « انسان ، حیوان ناطق است . » را از زبان ارسطو نقل کرده است ولی در آثار به جای مانده از ارسطو چنین گزاره ای ثبت نشده است .
دیگر تعریف هایی که از انسان شده است ، چنین اند : « انسان ، حیوان سیاسی است . » ؛ « انسان ، حیوان ابزار ساز است . » ؛ « انسان ، حیوان اقتصادی است.» ؛ « انسان ، حیوان اجتماعی است .» ؛ « انسان ، حیوان متافیزیکی است. » ؛ « انسان ، حیوان تاریخی است. »
ناطق بودن
ناطق بودنِ انسان به تعبیرِ فیلسوفان یعنی عاقل بودن . پس وقتی میگوییم : انسان ، حیوان ناطق است ؛ به تعبیری یعنی : انسان ، حیوان عاقل است . از سوی دیگر ناطق بودن در پارسی یعنی سخنگو بودن . بسیاری از فیلسوفان باور دارند که سخنگو بودنِ انسان ، به عاقل بودنِ انسان بر میگردد . اگر انسان ، حیوانی عاقل نمیبود ، نمیتوانست سخن بگوید .
ناطق بودن نیز در انسان دو نوع است :
- ناطق بودن یا سخن گفتنِ بیرونی که همان گفتار است .
- ناطق بودن یا سخن گفتنِ درونی که همان اندیشیدن یا تفکرکردن است .
انسانیت انسان به حیوان بودن او یا به میرا بودن او یا به چیز دیگری از این قبیل نیست بلکه به این است که در عین حیوان بودن، ناطق است.[۱]
در تعریف ارسطویی «انسان حیوان ناطق است» مباحث مربوط به تعریف ارسطویی بهطورِ کلی در دو جهت اصلی بسط داده میشود: نخست، پرسش از انسان، ولی بهاعتبارِ آنکه درحقیقت مضمون و محتوای پرسش از وجود است. دوم، مسئلهٔ زبان.[۲]
جنس و فصل
هر یک از جنس و فصل جزء حد نوع و داخل در تعریف نوعند. پس تقدم جنس و فصل بر ماهیت نوع، فقط در نظر عقل و مرحله تصور است.[۳]
باطن و ظاهر
وقتی کسی بخواهد «انسان» را تعریف کند، باید «باطن» و «ظاهر» او را در تعریفش رعایت کند. تعریف مقبول متداول «انسان حیوان ناطق است» زیرا «حیوان» ظاهر انسان را نماد میکند، در حالی که «ناطق» نماد باطن او است، اولی بر جسم و دومی بر روح او که مدبرِ بر جسم است گفته میشود. اگر از انسان روحش را دور کنند او دیگر «انسان» نیست؛ هیکلی صرف است که به انسان شباهت دارد، چیزی است مانند سنگ یا تکه ای چوب. چنین هیکلی جز به معنای استعاری شایسته نام «انسان» نیست.[۴]
منابع
- ↑ جمیل صلیبا - منوچهر صانعی دره بیدی، فرهنگ فلسفی، انتشارات حکمت - تهران، چاپ: اول، ۱۳۶۶
- ↑ مابعدالطبیعه و تعریف ارسطویی «انسان حیوان ناطق است» در اندیشهٔ هایدگر، سید مسعود زمانی، متافیزیک، دوره ۱۲، شماره ۲۹ فروردین ۱۳۹۹
- ↑ سید جعفر سجادی، فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی - تهران، چاپ: اول، ۱۳۷۹ ه. ش
- ↑ ایزوتسو، توشی هیکو ایزوتسو ،تصوف ابن عربی و تائویسم(Sufism and Taoism) بررسی تطبیقی مفاهیم کلیدی فلسفی، حسین مریدی.
بخشی از سلسله مقالات در مورد |
فلسفه |
---|
درگاه فلسفه |