عارف قزوینی | |
---|---|
نام اصلی | ابوالقاسم عارف قزوینی |
زاده | ۱۲۵۹
ایران قاجاری قزوین، ایران |
درگذشته | ۲ بهمن ۱۳۱۲ (۵۳ سال)
ایران پهلوی همدان، ایران سرطان ریه |
آرامگاه | محوطه آرامگاه بوعلیسینا، همدان |
لقب | شاعر ملی |
زمینه کاری | ادبیات فارسی، موسیقی ایرانی |
ملیت | ایران |
دوره | دودمان قاجار، دودمان پهلوی |
سبک نوشتاری | سراینده تصنیفهای میهنی در دوره مشروطه |
دیوان اشعار | دیوان اشعار، تصنیفهای موسیقی |
دلیل سرشناسی | صدای خوش و اشعار میهنپرستانه |
پدر و مادر | ملاهادی وکیل |
امضا |
ابوالقاسم عارف قزوینی (۱۲۵۹ ه.خ در قزوین — ۱ بهمن ۱۳۱۲ ه.خ در همدان) شاعر، موسیقیدان و تصنیفساز ایرانی دوران قاجار و پهلوی بود که در قزوین زاده شد. او بهخاطر سرودن تصنیفها و غزلهای سیاسی، میهنی و عاشقانهاش شناخته میشود. از مهمترین شعرها و تصنیفهایی که همزمان با تحولات دورهٔ مشروطه و جنگ جهانی اول سروده است، میتوان به از خون جوانان وطن لاله دمیده و گریه کن پس از مرگ کلنل محمد تقیخان پسیان اشاره کرد.
خانه عارف قزوینی در محله حمدالله مستوفی شهر قزوین در میان آثار ملی ایران ثبت شده است.[۱]
زندگینامه
تولد و سالهای نوجوانی
عارف در سال ۱۳۰۰ ه. ق (معادل ۱۲۵۹ هجری خورشیدی) در قزوین متولد شد.[۲] روز تولدش ۳۰ دی ذکر شده است.[نیازمند منبع] پدرش «ملا هادی وکیل» بود که در قزوین به وکالت اشتغال داشت. عارف صرف و نحو عربی و فارسی را در قزوین فراگرفت و خط شکسته و نستعلیق را بسیار خوب مینوشت.[۳] موسیقی را نزد میرزا صادق خرازی آموخت.[نیازمند منبع] مدتی به اصرار پدر در پای منبر میرزا حسن واعظ، یکی از وعاظ قزوین، به نوحهخوانی پرداخت و عمامه میبست؛ ولی پس از مرگ پدر عمامه را برداشت و ترک روضهخوانی کرد.[۴]
ازدواج
عارف در ۱۷ سالگی به دختری به نام «خانمبالا» علاقه پیدا کرد و پنهانی با او ازدواج کرد. تصنیف دیدم صنمی را عارف در وصف او سرود. پس از اینکه خانواده دختر مطلع شدند، فشارها بر عارف زیاد شد و او به ناچار به رشت رفت و پس از بازگشت با وجود عشق بسیار، آن دختر را طلاق داد و تا آخر عمر دیگر ازدواج نکرد.[۵][۶]
میانسالی و مشروطه
در سال ۱۳۱۶ ه.ق (۱۲۷۷ ه.خ) عارف به تهران رفت و و چون صدای خوشی داشت با شاهزادگان قاجار آشنا شد، از جمله موثقالدوله مغرور میرزا (که پدر شوهر یکی از دختران مظفرالدین شاه بود) و میرزا علیاصغر خان اتابک که صدر اعظم دربار بود.[۷] پس از آن که مظفرالدینشاه صدای عارف را شنید، تصمیم گرفت برای وی مقرری تعیین کند، اما عارف که منتقد دربار بود، به بهانهٔ سرکشی به املاک خود در قزوین، تهران را ترک کرد و از گرفتن مقرری پرهیز کرد.[۸]
در سالهای منتهی به ۱۳۲۳ ه.ق (۱۲۸۴ ه.خ) که جنبش مشروطه در ایران در شرف پیروزی بود، عارف هم در حمایت این جنبش اشعاری سرود که نزد مردم و مشروطهخواهان شهرت پیدا کرد.[۹] با تداوم جنبش مشروطه، عارف هم به سرودن اشعار سیاسی ادامه داد و این اشعار نه تنها در ایران، که در ترکیه و افغانستان و عراق هم شهرت مییافتند.[۱۰]
در پی انتشار این اعلان، اسدالله محلاتی در مجلس شورای ملی ضمن اینکه از عارف با عنوان «یک نفر میرزا ابوالقاسم نام قزوینی» یاد کرد که نه او را میشناسد و نه ملاقات کرده است گفت: «یک شبنامه برای او (عارف) فرستاده شده است و علاوه بر این در حضرت عبدالعظیم یکی از اجزاء انبار او را ملاقات کرده و مذاکراتی با او داشته مبنی بر تهدید و تطمیع». محلاتی از امیرنظام قراگوزلو وزیر مالی، دربارهٔ ادعای عارف توضیح خواست. امیرنظام در پاسخ گفت: «ما او (عارف) را پیدا نمیکنیم. نمیدانیم کجاست و آدرس او چیست. البته ما این مسئله را تعقیب خواهیم کرد ولی خیلی شایسته و سزاوار بود که در اظهار یک چنین خدمتی، آن قسمت اخیر را اظهار نکرده باشد که من به فلان مبلغ انبار را اداره میکنم از این مطلب همچو مفهوم میشود برای نفع شخصی بوده یا شاید هم نبوده است ولی عرض میکنم اداره انبار و همچنین سایر عایدات دولتی را وزارت مالیه، نمیتواند مقاطعه بدهد».[۱۱]
در سال ۱۳۳۳ ه.ق و در خلال جنگ جهانی اول، زمانی که مستوفی الممالک نخست وزیر ایران بود، علی رغم اعلام بیطرفی ایران در جنگ، ارتش روسیه به ایران وارد شد و تا نزدیکی تهران پیشروی کرد. احمدشاه در آن زمان تصمیم گرفت که پایتخت را از تهران به اصفهان انتقال دهد (اگر چه بعداً این تصمیم عملی نشد)؛ برخی از سیاسیون هم در واکنش به این تصمیم از تهران به قم رفتند و «کمیتهٔ دفاع ملی» را تشکیل دادند که مورد ضرب و شتم نیروهای روس قرار گرفت. در سال ۱۳۳۵ ه.ق این سیاسیون به کرمانشاه رفتند و یک کابینهٔ مستقل از حکومت مرکزی تشکیل دادند که نظام السلطنه مافی رئیس این دولت مستقل بود. عارف نیز به همراه ایشان به قصر شیرین رفت. در آن زمان یکی از دوستان عارف به نام عبدالرحیم خان خودکشی کرد که این اتفاق بر عارف اثر عمیقی گذاشت و وضع روحی وی را چنان به هم ریخت که مدتی برای مداوا به بغداد فرستاده شد. نهایتاً عارف به همراه جمعی از سیاسیون به استانبول مهاجرت کرد.[۱۲]
در سال ۱۳۳۸ ه.ق (۱۲۹۷ ه.خ) عارف به تهران بازگشت.[۱۳] پس از بازگشت، وی به اجرای کنسرتهایی در تهران پرداخت و سال بعد، به دعوت دوستش محمدتقی پسیان که رئیس ژاندارمری خراسان بود، به مشهد رفت و در باغ ملی مشهد نیز کنسرتهایی برگزار کرد. عارف مانند قبل، در کنسرتهایش اشعاری انتقادی نسبت به دربار قاجار اجرا میکرد.[۱۴] ایرج میرزا، شاعر ایرانی که خود از شاهزادگان قاجار بود، از این اشعار عارف که در آن به حکومت قاجار کنایه زده میشد منزجر شد، لذا اثری به عنوان عارفنامه سرود که حاوی چندصد بیت شعر بود و در آن به انتقاد از عارف و هجو عارف پرداخت و وی را «عارفنما» لقب داد. عارفنامه در آن زمان نزد مخالفان عارف شهرت یافت.[۱۵]
در سال ۱۳۳۹ ه.ق (۱۲۹۹ ه.خ) سید ضیاءالدین طباطبایی به نخستوزیری ایران منسوب شد، ولی پس از سه ماه دولت وی سقوط کرد و خودش از ایران متواری شد. پس از او قوام السلطنه به نخستوزیری منسوب شد. قوام السلطنه خود در زمان دولت طباطبایی به زندان افتاده بود، و حال که وی نخست وزیر بود، طرفدارانش به شدت از ضیاءالدین بد میگفتند و او را خائن بر میشمردند. عارف که از طرفداران طباطبایی بود، در این زمان با سرودن اشعاری از وی حمایت و به قوام السطنه حمله کرد، که تصنیف «ای دست حق» از آن جمله است.[۱۶] در سال ۱۳۴۰ ه.ق (۱۳۰۰ ه.خ)، قوام السلطنه دستور داد که محمدتقی پسیان را (که در دستگیری و زندانی شدن قوام السلطنه در دوران نخستوزیری ضیاءالدین نقش داشت) به قتل برسانند. این رویداد، زمینهساز آن شد که عارف چند شعر دربارهٔ محمدتقیخان پسیان بسراید، از جمله «زنده به خونخواهیات هزار سیاوش»، «به من مگو که مکن گریه، گریه کار من است»، و «میانهٔ سر و همسر، کسی که از سر خویش ...».[۱۷]
پس از دورهای کوتاه که در آن دولت چندبار تغییر کرد، در سال ۱۳۰۲ ه.خ رضاخان سردار سپه به نخستوزیری منسوب شد. احمدشاه در آن زمان در سفر اروپا بود و رضاخان این فرصت را مقتنم شمرد و حکومت قاجار را برانداخت و حکومت جمهوری به جایش تشکیل داد. عارف که سلطنت قاجار را عامل بدبختی ایران میدانست و مدافع حکومت جمهوری بود، در این زمان به حمایت از رضاخان تصنیفهایی ساخت و اجرا کرد. از جمله، وی کنسرتی در «تئاتر باقر اُف» که پرازدحام هم بود، تصنیفهای «خون چو سرچشمهٔ آب حیات است» و «روی دلکش موی دیجور» و «رحم این خدای دادگر کردی نکردی» و غزلیات «به مردم این همه بیداد شد ز مرکز داد» و «سوی بلبل دم گل باد صبا خواهد برد» را اجرا کرد.[۱۸]
اما این حکومت جمهوری دیرپا نبود. در فروردین ۱۳۰۳ ه.خ، یکی از اعضای مجلس به ؟ مدرس سیلی زد که منجر به قیام مردم تهران به سمت مجلس شد. نهایتاً پس از زدوخوردهایی که روی داد، قرار شد که بحث جمهوریت کنار گذاشته شود. رضاخان هم که از طریق جمهوریت به نتیجه نرسیده بود، در سال ۱۳۰۵ ه.خ به عنوان نخستین شاه سلسلهٔ پلهوی تاجگذاری کرد. رضاشاه برای آن که بتواند کنترل مملکت را به دست بگیرد، بسیاری از آزادیهای سیاسی را سلب کرد، روزنامهها را سانسور کرد و از تشکیل اجتماعات جلوگیری کرد. این محدودیتها بر عارف هم تأثیر گذاشت؛ وی از اجرای کنسرت و سرودن اشعار سیاسی منع شد، و دیوان اشعارش هم که به تازگی در برلین منتشر شده بود، در ایران توفیق شد و از نشر آن جلوگیری شد.[۱۹] اگر چه عارف از حکومت جمهوری که رضاخان پایه ریخت حمایت کرده بود و با سلطنت قاجار مخالف بود، اما رضاشاه نسبت به عارف رابطهٔ خوبی نداشت. یکی از دلایل این امر آن بود که رضاخان که در کابینهٔ سید ضیاءالدین طباطبایی وزیر جنگ بود، بعداً از مخالفان سید ضیاءالدین شد و از حمایت عارف از سید ضیاءالدین (چنانکه بالاتر ذکر شد) دل خوشی نداشت. دوم این که حمایت عارف از مورگان شوستر هم از نظر رضاشاه «حمایت از اجنبی» و امری ناپسند قلمداد میشد. سوم آن که رضاشاه افرادی که جایگاه مردمی داشتند را پس از به سلطنت رسیدن، از بین برد یا خانهنشین کرد تا تهدیدی برای حکومت خودش نباشند. نتیجه آن که عارف به همدان رفت.[۲۰]
در همدان، عارف زندگی سختی داشت چرا که سرمایهای نداشت و منبع درآمدش که کنسرتها باشد را هم از دست داده بود. اگر چه یکی از دوستان عارف توانست برایش از سوی دولت مققری تعیین کند، اما این مقرری هم در طول زمان کاهش یافت و زندگی عارف در اواخر عمرش با مضیقه بود.[۲۱]
او از دشمنی اهل روزگار چنین شِکوه میکند:
"آخر این چه بدبختی بود که دامن گیر من شده است. فرمانفرما با من بد، سلیمان میرزا بد، قوامالسلطنه بد، تقیزاده هم بد، نصرتالدوله بد، ملکالشعرا بد، مرتجع و آزادیخواه هر دو دشمن، من از هر طرف هدف تیر کینه خواهی شده."[۲۲]
بدبینی، سوءظن، واکنشهای عصبی و پرخاشگرانه که با حساسیت و صداقت بسیار درآمیخته بود پایه شخصیت و مواجههٔ عارف با دیگران را شکل میدهد؛ هم از این روست که دوستیها و دشمنیهای عارف گذرا و متزلزل است و موجبات انزوا و مردمگریزی او از یک سو و آزردگی و کدورت دوستانش از سوی دیگر را فراهم میآورد.[۲۳]
اواخر عمر
عارف باقیماندهٔ عمر را در خانهای اجارهای در یک قلعهٔ کوچک در دره مرادبیگ با یک خدمتکار به صورت خودخواسته زندگی کرد؛[۲۴] در حالی که دارایی او سه سگ و دو دست لباس کهنه بود. او در سالهای پایانی با فقر دست به گریبان بود و اگرچه دوستان دور و نزدیک به او کمک میکردند این امر به روح آزادهٔ عارف آسیب میزد و او را شرمنده میساخت.
عارف دربارهٔ روزهای تنهایی خود میگوید:
"حالا که هنگام زوال آفتاب عمر است و پایان روزگار به غفلت گذراندهٔ زندگانی است؛ که تازه دانستهام تنها دوستان من این دوتا سگ هستند که معنی وفا و محبت و دوستی را در آنها دریافتهام.[۲۵]
در سال ۱۳۰۸ ه.خ، عارف سر مکاتبه با زرتشتیان هند را باز کرد و برخی پژوهشهای خود را برای «سردین شاه پارسی» به هند فرستاد.[نیازمند منبع] زرتشتیان هند یک نفر را به همدان فرستاند که از عارف تقاضا کند که به هند برود و در آنجا با رفاه زندگی کند. آنها هزینههای زندگی عارف را نیز متقبل شدند، اما وی این دعوت را نپذیرفت. عارف که بیماری قلبی داشت، تا پایان عمر در همدان ماند.[۲۶]
عارف در حوالی ساعت دوازده نیم شبِ ۳۰ دیماه ۱۳۱۲ ه.خ (یا شاید در ساعت آغازین بامداد یکشنبه ۱ بهمن) درگذشت.[۲۷] و در آرامگاه بوعلیسینا به خاک سپرده شد.[۲۸][۲۹]
آثار
از عارف دهها تصنیف و شعر باقی ماندهاست که بسیاری از آنها از رویدادهای دورهٔ زندگی عارف الهام گرفتهاند. از عارف چند نامه نیز برجای ماندهاست، از جمله نامههایی که برای رضا شفقزاده (شفق) و دیگر دوستانش نوشتهاست. در این بخش، برخی از این اشعار معرفی شدهاند و زمینهٔ سرایش آنها ذکر شدهاست، و چند بیت از هر شعر نیز نقل شدهاست.
- ز زلف بر رخِ همچون قمر نقاب انداخت
این شعر را عارف در سال ۱۳۲۶ ه.ق (۱۲۹۱ ه.خ) سرود، زمانی که محمدعلی شاه مجلس ایران را به توپ بست.[۳۰]
ز زلف بر رخ همچون قمر نقاب انداخت | فغان که هاله به رخسار آفتاب انداخت | |
... | ||
رها نکرد دل از زلف خود به استبداد | گرفت و گفت تو مشروطهای، طناب انداخت |
- پیام دوشم از پیر میفروش آمد
به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه منجر به آن شد که مشروطهخواهان در شهرهای مختلف ایران قیام کنند و با رهبری علیقلیخان سردار اسعد و صمصامالسلطنه و محمدولیخان تنکابنی، تهران را به تصرف در آوردند. این شعر را عارف پس از فرار کردن محمدعلی شاه به سفارت روسیه سرود.[۳۱]
پیام دوشم از پیر مِیفروش آمد | بنوش باده که ملت کنون به هوش آمد | |
هزار پرده ز ایران درید استبداد | هزار شکر که مشروطه پردهپوش آمد | |
... |
- از خون جوانان وطن لاله دمیده
این تصنیف که از مشهورترین آثار عارف است، اشاره به کشتهشدگان جنبش مشروطه دارد.[۳۲] خود عارف گفته که این تصنیف را به یاد حیدرخان عمواوغلی سرودهاست.[۳۳]
هنگام می و فصلِ گل و گشتِ چمن شد | دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد | |
از ابر کَرَم خطهٔ ری رَشکِ خُتَن شد | دلتنگْ چو من مرغ قفس بهر وطن شد | |
از خون جوانان وطن لاله دمیده | از ماتمِ سروِ قدشان سروْ خمیده | |
در سایهٔ گل، بلبل از این غصه خزیده | گل نیز چو من در غمشان جامه دریده | |
... |
این تصنیف را بسیاری از خوانندگان بازخوانی کردهاند. الهه این تصنیف را در سال ۱۳۴۰ ه.خ در برنامهٔ گلهای رنگارنگ اجرا کرد.[۳۴] محمدرضا شجریان چند اجرای مختلف از آن انجام داد، که شامل اجرایی با همکاری گروه شیدا و محمدرضا لطفی در سال ۱۳۵۱ ه.خ و اجرایی دیگر با تنظیم فرامرز پایور و به همراهی گروه پایور در سال ۱۳۵۸ ه.خ بود، که دومی در آلبوم راز دل منتشر شد.
- گریه را به مستی بهانه کردم
در سال ۱۳۲۸ ه.ق عضدالملک که نایبالسلطنه بود، درگذشت و ابوالقاسم ناصرالملک همدانی به عنوان نایبالسلطنه انتخاب شد. در آن زمان دولت برای اصلاح امور کشور به استخدام مستشاران آمریکایی روی آورد که مورد مخالفت دولت روسیه قرار گرفت. چون مجلس ایران به مخالفت روسیه اعتنا نکرد، لذا ناصرالملک مجلس را منحل کرد و مستشاران آمریکایی از ایران اخراج شدند. این ضربه به بنیان مشروطه، الهامبخش عارف برای سرودن تصنیف «گریه را ...» بود. این تصنیف چنان شهرت یافت که ناصرالملک به شهربانی دستور دستگیری عارف را داد، اما عارف از طریق دوستانی که در حکومت داشت از آن باخبر شد و تهران را ترک کرد و دستگیر نشد.[۳۵]
گریه را به مستی بهانه کردم | شکوهها ز دست زمانه کردم | |
آستین چو از چشم برگرفتم | جوی خون به دامان روانه کردم | |
... | ||
شد چو ناصرالملک ممکلتدار | خانه ماند و اغیار لیس فیالدار | |
زین سپس حریفان خدا نگهدار | من دگر به میخانه خانه کردم | |
... |
- ننگ آن خانه که مهمان ز سر خوان برود
این تصنیف را هم عارف در همان دورهای سرود که مستشاران آمریکایی به ایران آمدند و سپس از ایران اخراج شدند. این شعر مشخصاً به مورگان شوستر اشاره میکند که از مستشاران آمریکایی در ایران بود.[۳۶]
ننگ ان خانه که مهمان ز سر خوان برود | جان نثارش کن و مگذار که مهمان برود | |
گر رود شوستر از ایران، رود ایران بر باد | ای جوانان! مگذارید که ایران برود | |
... |
- ز خواب غلفت هر دیدهای بیدار است
این غزل را عارف در پایان دورهای که ناصرالملک هنوز نایبالسلطنه بود سرود، زمانی که احمدشاه تاجگذاری نکرده بود. در این غزل، عارف به محمد ولی خان سپهدار نیز اشارهای انتقادی کردهاست. این شعر را عارف در خلالی نمایشی در تهران خواند، و در پایان نمایش گماشتگان محمد ولی خان سپهدار به عارف قزوینی کتک مفصلی زدند چنانکه عارف تا دو ماه در بستر بیماری بود.[۳۷]
ز خواب غلفت هر دیدهای که بیدار است | بدین گناه اگر کور شد سزاوار است | |
... | ||
بگو به عقل منه پا به آستانهٔ عشق | که عشق در صف دیوانگان «سپهدار» است | |
... |
- ز من بگو به سلیمان نظیف تیره ضمیر
این قصیده را عارف در دورهای سرود که در استانبول بود. در آن زمان برخی از سیاسیون که از ایران متواری شده بودند قصد داشتند که در پاریس فعالیتهای سیاسی کنند، و سلیمان نظیف که مدیر روزنامهٔ «حادثات» بود، به شدت از این مسئله انتقاد کرده بود و به دستاندرکارانش هتاکی کرده بود. عارف در این قصیده به نظیف انتقاد کرده و به وی تذکر میدهد که «ادیب باید طرز ادب نگه دارد».[۳۸]
ز من بگو به سلیمان نظیفِ تیره ضمیر | که ای برونِ تو چون شیر و اندرون چون قیر | |
... | ||
ادیب باید که طرز ادب نگه دارد | نه هرچه لایق ریشش بود کند تحریر | |
ترا جسارت توهین به دولت ایران | نبود این همه، بیعرضه گر نبود سفیر |
- شانه بر زل پریشان زدهای یعنی چه
به گفتهٔ حائری، عارف این شعر را زمانی که در استانبول بود سروده و احتمالاً برخاسته از احساسش نسبت به «زیبارویان آن دیار» بودهاست.[۳۹]
شانه بر زلف پریشان زدهای یعنی چه | دست بر منظرهٔ جان زدهای یعنی چه | |
... |
- هر وقت ز آشیانهٔ خود یاد میکنم
این شعر را عارف در زمان سکونتش در استانبول سروده و در آن به دربدری خود و پریشانی وضع ایران اشاره کردهاست.[۴۰]
هر وقت زآشیانهٔ خود یاد میکنم | نفرین به خانوادهٔ صیاد میکنم | |
یاد در غم اسارت، جان میدهم به باد | یا جان خویش از قفس آزاد میکنم | |
... |
- به کوی میکده هر کس که رفت باز آمد
این شعر را عارف در زمان بازگشتش از استانبول به ایران سرودهاست. در این شعر، عارف اشارهای هم به سید محمدرضا برازجانی معروف به «مساوات» کردهاست: چون خوب بود «مساوات» بر نمیگردیدکه مشت ما بر بیگانه کرد باز آمد[۴۱]
به کوی میکده هر کس که رفت، باز آمد | ز قید هستی این نشئه بینیاز آمد | |
هزار شُکر که ایران چو کبکِ زخمی، باز | برون ز پنجهٔ شاهین و شاهباز آمد | |
... | ||
چه خوب بود «مساوات» بر نمیگردید | که مشت ما بر بیانه کرد باز آمد | |
... |
- رحم ای خدای دادگر کردی نکردی
این تصنیف را عارف در زمانی سرود که به مشهد رفته بود. بعدتر نیز وی این تصنیف را در سال ۱۳۴۳ ه.ق در تهران و در خلال نمایش نهضت جمهوری ایران اجرا کرد.[۴۲]
رحم ای خدای دادگر کردی نکردی | ابقا به اعقاب قجر کردی نکردی | |
از این سپس میدان شاهان جهان را | گر از حلب تا کاشمر کردی نکردی | |
... | ||
ملک کیانی را قجر چون دستخوش کرد | کوتاه اگر دست قجر کردی نکردی | |
با مجلش شورا ز عارف گو جز این کار | فراد اگر کار دگر کردی نکردی |
- زنده به خونخواهیآت هزار سیاووش
این شعر را عارف در سوگ محمدتقی پسیان سرود. در این شعر، وی پسیان را میستاید و از میهنپرستی وی ذکر به میان میآورد.[۴۳]
زنده به خونخواهیات هزار سیاووش | گردد از آن قطره خون که از تو زند جوش | |
عشق به ایران به خون کشیدت و این خون | کی کند ایرانی اصیل فراموش | |
... |
- به من مگو که نکن گریه، گریه کار من است
این شعر را هم عارف در سوگ محمدتقی پسیان سرود. پسیان که درجهٔ کلنل داشت، در این شعر با همین لقبش مورد اشاره قرار گرفته است.[۴۴]
به من مگو که نکن گریه، گریه کار من است | کسی که باعث این کار گشته یار من است | |
متاع گریه به بازار عشقْ رایج و اشک | برای آبرو و قدر و اعتبار من است | |
... | ||
تدارک سفر مرگ دید عارف و گفت | در این سفر «کلنل» چشمانتظار من است |
- به مردم این همه بیداد شد ز مرکز داد
این شعر را عارف در حمایت از حکومت جمهوری سرود که رضاخان پایهگذاشت. در این شعر، وی به ستایش حکومت جمهوری میپردازد و بابت رهایی از سلطنت قاجار شادمانی میکند.[۴۵]
به مردم این همه بیداد شد ز مرکز داد | زدیم تیشه بر این ریشه، هر چه بادا باد | |
... | ||
به زور بازوی جمهور بوده کز ضحاک | گرفت دادِ دل خلق، کاوهٔ حداد | |
پس از مصیبت قاجار، عید جمهوری | یقین بدان بوَد امروز، بهترین اعیاد | |
... | ||
به یک نگاه اروپا بباخت خود را شاه | در این قمارِ کلا، تاج و تخت از کف داد | |
خرابه کشور ما را هر آن که باعث شد | کزین سپس شود آباد، خانهاش آباد | |
... |
- سوی بلبل دم گل باد صبا خواهد برد
این شعر را هم عارف در ستایش رضاخان و بابت برپایی حکومت جمهوری و سرنگونی سلطنت قاجار سرود. در این شهر به رضاخان با لقب «سردار سپه» اشاره شده است.[۴۶]
سوی بلبل، دمِ گل، باد صبا خواهد برد | خبر مقدم گل تا همهجا خواهد برد | |
... | ||
سر بازارِ جنون، عشق، شه ایران را | در اروپا چه خوش انگشتنما خواهد برد | |
... | ||
باد «سردارِ سپه» زنده در ایران عارف | کشور رو به فنا را به بقا خواهد برد |
- بود رختخوابم ز حاجی وکیل
این مثنوی را عارف در سالهای پایانی عمرش در همدان سرودهاست و در آن به فقر خودش اشاره میکند و برخی از وسایل زندگی را که دیگران از جمله بدیع (دکتر بدیع) به وی داده بودند نام میبرد.[۴۷]
بوَد رختخوابم ز «حاجی وکیل» | که خصمش زبون باد و عمرش طویل | |
اگر پهن فرشم به ایوان بوَد | سپاسم ز الطاف «کیوان» بود | |
اگر میز و هم یک دوتا صندلی است | ز «دکتر بدیع» است، از بنده نیست | |
... |
سبک
آثار عارف، عمدتاً یا محتوای سیاسی و وطنپرستانه دارند و یا محتوای عاشقانه. عارف به غیر مجلسی بودن و مردمی بودن کنسرتهایش تأکید داشت و کنسرتهای او عموماً پرازدحام بود. عارف عقیده داشت که تصنیف نباید تحریر داشته باشد، تا مردمی که توانایی خواندن تحریر ندارند هم بتوانند به راحتی از پس اجرای تصنیف برآیند. عبدالله دوامی نقل میکند که هنگام خواندن یکی از تصنیفهای عارف تحریر داده است و عارف به حالت قهر با او درگیر شده که چرا تحریر میدهد.[نیازمند منبع]
در آثار هنرمندان
در مجموعهٔ تلویزیونی شهریار که دربارهٔ سید محمدحسین شهریار است و به کارگردانی کمال تبریزی ساخته شد، عارف قزوینی نیز در داستان حضور دارد و احمد آقالو نقش وی را اجرا کردهاست.
در فیلم نرگس مست (فیلم) که سید جلالالدین دری نویسنده و کارگردانش بود، عارف قزوینی یکی از نقشهای اصلی داستان است و مهدی پاکدل نقش وی را اجرا کردهاست. این فیلم به زندگی چهار شاعر و تصنیفساز ایرانی (موسیو خاچیک، افتخارالسلطنه، عارف قزوینی، و علی اکبر شیدا) میپردازد.
منبعشناسی
چندین منبع به زندگی و آثار عارف پرداختهاند که برخی از مهمترینشان در این بخش ذکر شدهاند.
عبدالرحمن سیفآزاد، روزنامهنگار ایران، از دوستان نزدیک عارف بود. خودش مدعی بود که عارف قزوینی که «سگش را از همه بیشتر دوست میداشت» به سیفآزاد گفته بوده که او را از سگش هم بیشتر دوست میداشته. [۴۸] سیفآزاد در سال ۱۳۰۳ ه.ش کتاب «دیوان عارف» را در برلین منتشر کرد؛ این کتاب حاوی اشعاری بود که رضا شفقزاده (معروف به «شفق») گردآوری کرده بود و افزون بر آن، شصت و چهار صفحه تصنیفهای عارف را نیز شامل میشد.[۴۹] این کتاب شامل یک خودزندگینامه از عارف نیز هست.
سیدهادی حائری در سال ۱۳۲۱ اثری به عنوان جلد دوم دیوان عارف منتشر کرد و سپس کتابی به نام «کلیات عارف» نیز تدوین و منتشر کرد.[۵۰] حائری مدعی است که کلیات عارف را بعداً به سیفآزاد داده تا منتشر کند و بابتش حقالتألیفی به حائری داده شود، اما سیفآزاد در آن اثر دست برده، موضوعات متفرقهای به آن افزوده، ترتیب و طبقهبندی اشعار عارف را در هم ریخته، و نهایتاً اثر را بدون ذکر نام حائری منتشر کرده و به حائری هم حق تألیف ندادهاست.[۵۱]
پانویس
- ↑ «دانشنامهٔ تاریخ معماری و شهرسازی ایرانشهر». وزارت راه و شهرسازی. بایگانیشده از روی نسخه اصلی در ۶ اکتبر ۲۰۱۹. دریافتشده در ۱۰ اکتبر ۲۰۱۹.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۵.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۵.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۵.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۶.
- ↑ دیوان عارف قزوینی. انتشارات جاویدان. ۱۳۵۷. فصل تاریخ حیات عارف به قلم خودش. ص ۸۱ تا ۹۷
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۶.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۶—۱۷.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۷.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۰—۲۱.
- ↑ «مذاکرات جلسه ۵۱ دوره سوم مجلس شورای ملی نهم شعبان ۱۳۳۳».[پیوند مرده]
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۶—۲۷.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۹.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۰.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۱.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۲.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۵—۳۶.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۷-۳۸.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۴۰.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۴۱.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۴۲.
- ↑ دیوان عارف، ص ۴۶۶
- ↑ «سعید پورعظیمی، دلایل انزوای عارف قزوینی براساس مناسبات او با معاصرانش». نقد ادبی: دانشگاه تربیت مدرس. مقاله 5، دوره 8، شماره 29، بهار 1394، صفحه 117-141. بایگانیشده از اصلی در ۳۰ نوامبر ۲۰۱۶. تاریخ وارد شده در
|تاریخ=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ پورعظیمی، افسانهٔ تبعید عارف قزوینی.
- ↑ دیوان عارف، ص ۴۶۱
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۴۴-۴۵.
- ↑ پورعظیمی، افسانهٔ تبعید عارف قزوینی، ۲۶۵.
- ↑ پورعظیمی، افسانهٔ تبعید عارف قزوینی، ۲۶۷.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۴۵.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۸.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۸—۱۹.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۱.
- ↑ دربارهٔ «از خون جوانان وطن» بیشتر بدانیم.
- ↑ ناصری، رسا و شفاف، مثل الهه.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۲.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۳—۲۵.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۶—۲۷.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۷.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۷.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۸.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۲۹.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۰.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۵.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۵—۳۶.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۸—۳۹.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۳۸—۳۹.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۴۲.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۳.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۳.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۳.
- ↑ حائری، عارف قزوینی، شاعر ملی، ۱۴.
منابع
- پورعظیمی، سعید (۱۴۰۰). «افسانهٔ تبعید عارف قزوینی». بخارا. ش. ۱۴۲. ص. ۲۳۱—۲۷۱.
- حائری، سیدهادی (۱۳۶۴). عارف قزوینی، شاعر ملی ایران. سازمان انتشارات جاویدان.
- ناصری، معصومه (۲۸ مرداد ۱۳۸۶). «رسا و شفاف، مثل الهه». رادیو زمانه. دریافتشده در ۱۷ ژانویهٔ ۲۰۲۵.
- «دربارهٔ «از خون جوانان وطن» بیشتر بدانیم». ایسنا. ۱۶ بهمن ۱۴۰۰. دریافتشده در ۱۷ ژانویه ۲۰۲۵.
پیوند به بیرون
- آهنگسازان اهل ایران
- افراد انقلاب مشروطه
- اهالی قزوین
- اهالی همدان
- ترانهپردازان مرد اهل ایران
- ترانهسرایان اهل ایران
- درگذشتگان ۱۳۱۲
- درگذشتگان ۱۹۳۴ (میلادی)
- زادگان ۱۲۵۹
- زادگان ۱۸۸۲ (میلادی)
- شاعران اهل ایران
- شاعران سده ۱۹ (میلادی) اهل ایران
- شاعران سده ۲۰ (میلادی) اهل ایران
- شاعران فارسیزبان
- شاعران مرد اهل ایران
- موسیقیدانان اهل ایران
- موسیقیدانان اهل قزوین