درگاه فلسفهواژه فلسفه ریشه در کلمه یونانی آرخه به معنی بذر دارد. در واقع فلسفه به دنبال کشف علتی است که جهان هستی را به وجود آورده. همچنین واژهٔ فلسفه به معنای دوستدارِ خِرَد نیز هست. که خود به تنهایی نمایان گر علت کنجکاوی فلاسفه جوان نیز هست و ریشهٔ یونانی (به یونانی: φιλοσοφία) دارد که سپس به عربی و فارسی راه یافتهاست. فلسفه در تلقی سنتی، مطالعهٔ مسائل کلی و اساسی پیرامون موضوعاتی چون وجود، آگاهی، ارزشها، خرد، ذهن و زبان است؛ که وجه افتراق آن با راههای دیگر پرداختن به پرسشهای اساسی این چنینی (راههایی نظیر عرفان و اسطوره)، رویکرد نقّادانه و معمولاً سازمانیافتهٔ فلسفه، و تکیهاش بر استدلالهای عقلانی است. در این تعبیر، فلسفه همانا مطالعهٔ واقعیت است، اما نه جنبهای از واقعیت که پیشتر علوم گوناگون بدان پرداختهاند. پرسشهایی که نه تجربیاند و نه ریاضی به فلسفه واگذار میشوند. همه نمیپذیرند که چنین پرسشهای وانهادهای وجود دارند. در تعبیری دیگر، فلسفه همانا بررسی عمل توجیه است، و به نقّادی توجیهی که ما از دعاوی خود به دست میدهیم، میپردازد. به باور گروهی دیگر از فیلسوفان نیز، فلسفه تحلیل مفاهیمی است که در ذهنیّات و تفکرات ما نقش اساسی دارند.
نوشتار پیشنهادیهِرمِنوتیک (به انگلیسی: Hermeneutics) یا علم تأویل، تأویلشناسی یا زَندشناسی، به مطالعهٔ قواعد صحیح تفسیر متن میگویند. هدف از هرمنوتیک، کشف پیامها، نشانهها و معانی یک متن یا پدیده است. هرمنوتیک به مطالعه اصول تعبیر و تفسیر متون، بهویژه متون ادبی و دینی و حقوقی میپردازد. در برابر واژهٔ هرمنوتیک، گاه از کلمهٔ «تفسیر» یا «تأویل» استفاده میشود، هرچند که این دو لفظ، ترجمههای مناسبی برای واژهٔ هرمنوتیک نیستند. تفاوت تفسیر با هرمنوتیک قابل قیاس با تفاوت زبان با دستور زبان است. هرمنوتیک دانشی است که به «فرایند فهم یک اثر» میپردازد و چگونگی دریافت معنا از پدیدههای گوناگون هستی اعم از گفتار، رفتار، متون نوشتاری و آثار هنری را بررسی میکند. دانش هرمنوتیک با نقد روششناسی، میکوشد تا راهی برای «فهم بهتر» پدیدهها ارائه کند؛ اگرچه گروهی از نظریهپردازان هرمنوتیک، با ایجاد و تبیین «روش» در مسیر فهم مخالفند و «فهمیدن» را یک واقعه میدانند که قابل اندازهگیری و روشمندسازی نیست. به زبان سادهتر، تأویلشناسی به دنبال یافتن پاسخی برای این پرسش است که آیا روش و راهکاری وجود دارد تا خوانندگان یک متن یا بینندگان یک اثر هنری، با بهکارگیری آن روش، به دریافت معنای ثابت و مشخصی از آن اثر یا متن دست یابند؛ یا این که درک و فهم هر مخاطبی مختص اوست و با دیگری تفاوت دارد. گفتاورد«چنانچه من بدانم بچهای که بهوجود میآورم شخصی دیوانه و آدمکش خواهد شد، من بایستی مسئول ارتکاب جرایم ناشی از او باشم. چنانچه خداوند قبلاً میدانسته که بشر مرتکب گناه میشود، او از همان زمانِ تصمیم به خلقِ بشر، به طور واضح مسئول تمام نتایج حاصله از آن گناه بوده است.»
فیلسوفان سرشناس
نوشتارهای برگزیدهزندگینامهٔ پیشنهادیجان لاک (به انگلیسی: John Locke) (مرگ ۱۷۰۴- زاده ۱۶۳۲) از فیلسوفان سده ۱۷ میلادی انگلستان بود که به طور گسترده به عنوان پدر لیبرالیسم کلاسیک شناخته میشود. لاک از مهمترین شارحان نظریه قرارداد اجتماعی و پیروان مکتب تجربهگرایی است. نظرات او بر پیشرفت شناختشناسی و فلسفه سیاسی مؤثر بود. او از تأثیرگذارترین اندیشمندان عصر روشنگری شمرده میشود. نوشتههای او بر ولتر و ژان ژاک روسو، بسیاری از اندیشوران اسکاتلندی و انقلابیون آمریکائی اثرگذار بود. این تأثیر را میتوان در اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا مشاهده کرد. فرضیه لاک در مورد ذهن معمولاً خاستگاه تصورات امروزی در مورد آگاهی و خود شمرده میشود. فرضیهای که در آثار فیلسوفانی چون دیوید هیوم، ژان ژاک روسو و ایمانوئل کانت برجستگی مییابد. لاک نخستین فیلسوفی بود که «خود» را از طریق استمرار «هوشیاری» تعریف کرد. او معتقد بود که انسانها چون لوح پاک و دستنخورده و تهی از دانش زاده میشوند و هیچ دانسته درونی و ذاتی ندارند بلکه هر آنچه میدانند از راه مشاهده (تجربه) به دست میآید. ادامه... نگارهٔ برگزیدهچگونگی آگاهیِ ذهن انسان از جهان. آیا میدانستید؟
|