فرخان بزرگ | |
---|---|
گیلگیلان پتشخوارگرشاه اسپهبد تپورستان[۱] | |
سلطنت | ۷۱۱ تا ۷۲۸ میلادی (۱۷ سال) |
تاجگذاری | ۷۱۱ میلادی برابر ۹۳ هجری |
پیشین | دابویه |
جانشین | دادمهر |
درگذشته | ۷۲۸ میلادی |
فرزند(ان) | سارویه دادمهر فرخان آذرمیدخت |
دودمان | دابویگان |
پدر | دابویه |
اسپهبد فَرُخان یکم مشهور به فَرُخان بزرگ یا فَرُخان کبیر که عربها به او ذوالمناقب لقب داده بودند، یکی از اسپهبدهای دودمان دابویگان طبرستان بود که پس از مرگ پدرش، دابویه، به طبرستان آمد و بنیاد شهر ساری را نهاده و ساری را تختگاه خود نمود و طبرستان را از یورش ترکان از سوی شرق و تهاجم دیلمیان از سوی غرب مستحکم نموده و و قلمرو خود را تا نیشابور در خراسان گسترش داد و در ساری سکههایی بنام طبرستان و به رسم شاهان ساسانی و به خط پهلوی ضرب مینمود. پادوسبانیان شاخه دیگر گاوبارگان در رویان که کرسی کوهستانی طبرستان بوده، حاکم بودند. اگرچه فرخان و جانشینانش ادعای مالکیت خود بر گیلان و دیلمان را حفظ کردند، اما آن ولایات عملاً تحت فرمان فرماندهان و شاهان مستقل بودند. نواحی کوهستان طبرستان بهطور مؤثر تحت حاکمیت دو دودمان باوندیان و آل قارن بوده که سروری و مهتری دابویگان را به رسمیت میشناختند. در واقع کنترل دابویگان بر رویان و زمینهای جلگهای (پست) طبرستان تا تمیشه احاطه داشته و گرگان توسط مرزبان اداره میشدهاست.[۳][۴][۵][۶][۷][۸][۹][۱۰]
فرخان در دوران حکومت دابویه
[ویرایش]در سال ۷۵ هجری قمری، قطری بن فجاة[۱۱] که از رهبران خوارج ازرقی بود و پیش از این در نبردی با ارتش حجاج بن یوسف شکست خورده بود، به طبرستان پناهنده شد و اسپهبد آنان را در دماوند اسکان داد،[۱۲] ولی پس از مدتی قطری حاکمان طبرستان را به دین خود دعوت کرد و موجب نبردی میان خود و فرخان بزرگ شد.[۱۳] فرخان به دماوند لشکرکشی نمود تا با قطری مقابله کند که سفیان بن الابرد از سوی امویان مسئول دفع قطری گشت. فرخان در این زمان از سفیان خواست که در قبال کمکش در دفع قطری، به طبرستان تعرض نکنند و سفیان پذیرفت.[۱۴][۱۵] سرانجام فرخان در سمنان با قطری بن فجاة نزاع کرده و او را کُشت.[۱۶] پس از آن که سفیان بن الابرد فتحنامهاش را به حجاج داد، به دستور حجاج به فرخان یک خروار طلا دادند[۱۷] و اسپهبد نیز، تحت فشار وارده از سوی اعراب و حملات گسترده حجاج به سوی شرق، خراجی را با شرط وارد نشدن مسلمین به مرزهای سرزمینش پذیرفت.[۱۸]
به حکومت رسیدن فرخان
[ویرایش]بخشی از مجموعه مقالات تاریخ طبرستان و دیلم |
گرگان • طبرستان • گیلان • تالش |
فرخان به آیین ساسانیان بر تخت اورنگ نشست[۱۹] و مانند شهریاران ساسانی سخن میگفت، همچنین به حاضران اجازه سخن راندن و نظر دادن میداد.[۲۰] در زمان فرخان بزرگ همچنان آیین زرتشت و آتشکدهها پابرجا بودند.
گرچه گاوباریان فرمانروایان رسمی بودند ولی در گیلان و دیلمان تنها اسماً حکومت داشتند و حاکمان محلی قدرت را در دست داشتند. در کوهستانهای طبرستان نیز قارنوندیان و باوندیان قدرتمند بودند و در گرگان یک مرزبان حکومت میکرد و فقط تا تمیشه مستقیماً تحت نظر اسپهبد گاوباری بود.[۲۱]
مقابله با ترکها
[ویرایش]فَرُّخان بزرگ در ابتدای دوران فرمانروایی خویش، شاهد ضعف مرزهای شرقی قلمروش در مقابل ترکها بود؛ به همین دلیل وی با آنان سازش کرده و پس از پرداخت گنجینهای، قرار بر آن شد که ترکان تعرضی نکنند. طی این دو سال، به دستور فرخان، مرزهای شرقی تبرستان قدرتمندتر شد[۲۲] و سمت خاورین تمیشه، در مرز با گرگان، خندقی حفر نمودند، سپس فرخان از مناطق جلگهای به سوی لفور (لپور) به جایی به نام «فیروزآباد» رفت و منتظر حملات سپاه ترکان ماند.[۲۳] همچنین فرخان به عنوان نخستین حاکم گاوباری مرکز حکومت خود را از گیلان به طبرستان منتقل کرد و آمل را پایتخت خود قرار داد.[۲۴]
رهبر ترکان که شخصی به نام «صول» بود، به سوی تبرستان یورش برد و به تاراج و غارت دست برد. فرخان بزرگ شبانه به سوی سپاهیان ترک رفته و به آنان شبیخون زد. لشکریان ترک شکست خورده و اغلب کشته شدند، سپس در مکان آن نبرد شهری بنا کردند و نام آن را «تورانجیر»[یادداشت ۱] گذاشتند.[۲۵]
شورش سربازان دیلمی
[ویرایش]پس از پیروزی سپاه فرخان بر ترکها، سربازان دیلمی علیه فرخان شورش نموده و برای جمعآوری غنائم، قصد کشتن او را کردند ولی فرخان به آمل گریخت و در حصاری در قصبهٔ «فیروزآباد» ساکن شد. دیلمیان با منجنیق به حصار حمله کردند و پس از عدم موفقیت تا چهار ماه دور حصار بودند، تا آنکه تدریجاً پراکنده شدند.[۲۶]
بنیان سارویه
[ویرایش]پس از آن اسپهبد در آباد کردن سرزمینش گام برداشت. در رابطه با طرز بنیان نهادن شهر سارویه، ابناسفندیار چنین نگاشته که فرخان به شخصی به نام «باو» دستور داد که در مکان روستایی به نام «اوهر»، شهری بنا نهد. آن موضع بر جایگاهی بلند قرار داشته و دارای چشمهساران فراوان بود.
مردم به باو رشوهای داده تا شهر را در مکان دیگری بسازد. باو پذیرفت و شهری را ساخت که اکنون «ساری» نام دارد. پس از اتمام ساخت شهر، فرخان برای بازدید بدانجا رفت و پس از مشخص شدن «خیانتِ» باو، او را به دار آویختند. با این حال شهر حاصله را به نام یکی از فرزندان فرخان بزرگ، سارویه نامیدند و تا مدتها به این نام شهر شهرت داشت. چنانچه در عهد حسامالدوله شهریار بن قارن باوندی، سکههایی مورخهٔ ۴۹۹ قمری، ضرب شدهاند که بر آنان نام «سارویه» درج شده.[۲۷]
در کنار شهر ساری، فرخان برای خود کاخی ساخت که آن را «شهر اسپهبدان» یا «اسپهبدان» نامیدند.[۲۸] شهر اسپهبدان گویا میان دو شهر سارویه و آمل بود و تا دریا دو مایل فاصله داشت.[۲۹]
ارتباط با عربها
[ویرایش]ارتباط نزدیک با قتیبه
[ویرایش]در سال ۸۶ هجری قمری، «قتیبه بن ابی صالح مسلم بن عمرو باهلی» که به او «ابوحفص» نیز میگفتند، به دستور حجاج بن یوسف در خراسان به حکومت نشست. وی با اسپهبد فرخان متحد و دوست گشت؛ چنانچه هرگاه نامهٔ فتوحات خود را برای ولید بن عبدالملک، خلیفهٔ امویان، میفرستاد، با اشارهٔ یزید بن مهلب، که از نزدیکان سلیمان بن عبدالملک بود، سلیمان در پاسخ مینوشت:
بشایر فتوح تو همه از آنجاست که امیرالمؤمنین را صحت آن معلوم نمیشود. چرا که طبرستان را که روضهایست در میان بلاد اسلام، فتح نمیکنی.[۳۰]
با این حال قتیبه تا پایان حکومتش در خراسان به طبرستان لشکر نکشید.[۳۱]
ماجرای خاک بر سر شدن سفیان کلبی
[ویرایش]در دوران خلافت عبدالملک اموی، قطری بن فجاه رئیس خوارج از ترس حجاج بن یوسف والی عراق به طبرستان گریخت و به حاکم طبرستان، اسپهبد فرخان پناه آورد. اسپهبد فرخان که در گیلان و طبرستان حکومت میکرد همان است که شهری برپا کرد و به نام فرزند کوچکش سارویه آن را ساری نامید که در شمال ایران قرار دارد.
اسپهبد فرخان فرمان داده بود که کسی به قطران که در پناه اسپهبد در دماوند اقامت کرده بود، آزار نرساند و نیازمندیهای او را برآورده سازند؛ ولی چون فصل سرما و زمستان سپری شد قطری حق نمک به جای نیاورد و رسولی نزد اسپهبد فرخان فرستاد و پیام داد که باید به دین و آیین ما در آیی و گرنه برای جنگ آماده باش. پس از آن هم با دستبرد زدن بهآبادیها و روستاهای اطراف دارای قدرت بسیاری شد.
حجاج بن یوسف چون از قدرت یافتن قطری آگاه شد سفیان کلبی را با لشکر بزرگی به دفع قطری و خوارج فرستاد.
سفیان کلبی چون به ری رسید، اسپهبد در نامهای که توسط رسولی برای او فرستاد به او پیشنهاد کرد که اگر قصد طبرستان نکند، او آماده است در جنگ با قطری او را یاری کند که این پیشنهاد مورد پذیرش سفیان کلبی قرار گرفت.
قطری چون از جریان آگاه شد بی درنگ از دماوند به سمنان عقب نشست؛ ولی اسپهبد او را دنبال نمود و در نبردی بر او چیره شد و سرش را از تن جدا کرده و تحویل سفیان کلبی داد. سفیان نیز آن را همراه با همهٔ غنایم بدون آن که نامی از رشادت و دلیری اسپهبد بیاورد به نام خود برای حجاج بن یوسف در کوفه فرستاد.
حجاج بن یوسف که از این پیروزی بسیار خوشحال شده بود چندی بعد که شنید این کار در واقع به دست اسپهبد انجام گرفتهاست از سفیان کلبی به خشم آمد و رسولی با یک خروار زر و یک خروار خاک به ری فرستاد و فرمان داد رسیدگی کنند که اگر این پیروزی بدون کمک اسپهبد از دست سفیان کلبی برآمده است این زر را به سپاس از این خدمت به سفیان بدهند ولی اگر این کار به دست اسپهبد پایان گرفتهاست این زر را به اسپهبد بدهند و آن خاک را در وسط بازار شهر بر سر سفیان بریزند.
و چون رسول بیامد و حقیقت آشکار شد، در اجرای فرمان حجاج زر به اسپهبد دادند و سفیان در وسط بازار خاک بر سر شد و از آن تاریخ است که عبارت خاک بر سر به صورت اصطلاح درآمده است.[۳۲][۳۳][۳۴]
هبیره شیبانی
[ویرایش]در زمان خلافت معاویه، حاکم دودمان امویان، شخصی به نام مصقلة بن هبیرة الشیبانی با چهار هزار سرباز و به نقلی بیست هزار تن، برای فتح طبرستان، راهی این سرزمین شد. پس از دو سال درگیری بین وی با فرخان بزرگ توانست وارد طبرستان شود.[۳۵] نبردهای هبیره و فرخان دو سال طول کشید و سرانجام ارتش اموی نابود شده و مصقله در کجور به قتل رسید.[۳۶][۳۷]
شورش مسمغان
[ویرایش]یکی از مرزبانانِ فرخان به نام «مسمغان» که در میاندورود ساری امارت داشت، یکبار علیه او شورش نمود و فرخان نه تنها گردن او را زد، بلکه همهٔ مرزبانان را برکنار کرده و سرزمینشان را تصرف نمود به جز باو که حرمت او و خاندانش را نگهداشت.[۳۸]
حملات یزید بن مهلب
[ویرایش]در سال ۹۸ هجری قمری، به دستور سلیمان بن عبدالملک، یزید بن مهلب امیر خراسان شد. یزید پس از گشایش بخشهایی از فرارود برای سلیمان فتحنامه نوشت و سلیمان در پاسخ فتحنامه از یزید پرسید «چرا آنچه را به قتیبه عیب میکردی، خود نمیکنی و آهنگ فتح طبرستان نمینمایی؟» بدین جهت یزید لشکریان عرب، خراسان و ماوراءالنهر را برداشته و به داهستان[یادداشت ۲] حمله نمود.[۳۹] حاکم دهستان گریخت و مدتی بعد از یزید امان خواست. سپس سپاه یزید دو قسمت شدند، گروهی به سرکردگی ضریس به سمت گرگان رفتند و خود یزید به تمیشه حمله کرد. اسپهبد فرخان نیز با فراهم کردن لشکری از طبرستان و گرگان و دیلمان، به جنگ یزید رفت و در تمیشه و ساری چندین بار دو سپاه جنگیدند که در این میان چند پیروزی ازان عربها و چند پیروزی ازان طبرستانیان گشت.
هرگاه چنین [عقبنشینی] کنی هیبت پادشاهی تو از میان خواهد رفت
آن اولیتر که ثبات نمایی و معتمدان فرستی تا از گیلان و دیلمان مدد آورند
سنگسری، ص۶۴
سرانجام فرخان تصمیم گرفت که به سمت دیلم عقبنشینی کند؛ اما پسر بزرگش، دادمهر، وی را پشیمان نموده و پیشنهاد داد تا با فرستادن نامه به دیلمیان از آنها درخواست نیرو کنند. پس از انجام شدن این نظر، ده هزار نفر به لشکریان طبرستان پیوستند و اسپهبد دوباره آماده نبرد گشت. گرچه ابتدا یزید توانست اسپهبد را شکست دهد اما لشکریان فرخان به مناطق کوهستانی رفته و با انداختن سنگ و تیر به سوی مسلمانان، توانستند پانزده هزار تن از آنان را بکشند.[۴۰] همچنین لشکرگاه یزید را غارت نموده و خیمههایش را سوزاندند. سپس از صول خواست که به ضریس حمله کند و بدین سبب صول به ضریس شبیخون زده و پس از شکست دادنش همهٔ لشکریان - که بسیاری از آنها خویشاوندان یزید بودند - را کشت.[۴۱]
به دام افتادن یزید در دام فرخان
[ویرایش]اسپهبد فرخان دستور داد که خیابانها و راهها را با استفاده از درختان نابود کنند. پس از رسیدن خبر این فرمان به یزید، او شخصی به نام «حیان النبطی» را نزد اسپهبد فرستاد و از او خواست تا اجازه دهد لشکریانش طبرستان را ترک کنند و در قبال این به حیان گفت که حاضر است تا سیصد هزار درهم بپردازد. اسپهبد پس از گفتگو با حیان حاضر شد که در ازای گرفتن سیصد هزار دینار از یزید بن مهلب و پنج هزار درهم از حیان و همچنین استرداد تمام اسیران و فروگذاشتن قلمروش، تقاضای یزید را بپذیرد.[۴۲]
اعمال یزید در گرگان
[ویرایش]یزید بن مهلب با انجام «عملیاتهای خلاف انسانی» در جرجان سعی نمود تا فرخان بزرگ را مجبور به پذیرش پیمان صلح کند.[۴۳] او یک بار با این دلیل که مردم گرگان علیه او طغیان کردهاند، هفت ماه شهر را محاصره کرده و پس از فتح آن، قسم خورد: «آنقدر مردم را بکشد تا آسیابی را با خون آنها به حرکت درآورد.» ابن خلدون کشتهشدگان این نبرد را چهل هزار نفر از مردم گرگان پنداشته ولی گردیزی تلفات گرگانیان را دوازده هزار کشته و شش هزار برده اعلام میکند،[۴۴] محمد بن جریر طبری نیز ضمن تأیید مرگ چهل هزار گرگانی، میافزاید که شخصی به نام جهم بن زحر توسط یزید پس از فتح گرگان والی آن شهر شد.[۴۵]
یزید همچنین پیش از شکست خوردن، پیمانی نوشت[۴۶] که مطابق شرح محمد بن جریر طبری مفاد این پیمان چنین بود که فرخان پانصد یا هفتصد هزار درهم بپردازد و سالانه چهارصد بار زعفران پیشکش نموده و چهارصد نفر مَرد را که روی سرشان سپری داشته و قنطاری نقرهای و بالشی حریری در دست، به حاکمان عرب دهند.[۴۷][۴۸] ابن اعثم نیز علاوه بر این موارد انگشتری از طلا یا نقره و تحویل پانصد ترک که مسلمانهای پناهنده را کشتند و آزادی سیصد برده مسلمان را شرح داده.[۴۹]
پایان کار یزید بن مهلب
[ویرایش]پس از این واقعه، فرخان بزرگ خود به تمیشه رفت و اسیران را به مرز و بوم خویش بازگرداند. در واقع لشکرکشی یزید بن مهلب که واپسین تلاش امویان برای دستیابی به طبرستان بود، از سال ۹۸ تا ۹۹ هجری قمری به طول انجامید و سرانجام به شکست پایان یافت و بدین ترتیب عمر بن عبدالعزیز، خلیفهٔ اموی، در سال ۹۹ هجری، یزید را از خراسان به عراق بازگرداند. یزید که وعدهٔ قطاری از غنائم را به خلیفه دادهبود، پس از بازگشت به زندان افتاد. اسپهبد فرخان نیز پس از آن به مرمّت و بازسازی شهرها و آبادیها پرداخت.[۵۰]
درگذشت و میراث
[ویرایش]فرخان بزرگ پس از هفده سال فرمانروایی در سال ۱۱۰ هجری برابر ۹۷ یزدگردی و ۲۴۰ طبری، درگذشت. در کتب تاریخی نام چهار تن از فرزندان او آمدهاست:
- دادمهر: جانشین فرخان بزرگ، که پس از او به حکومت رسید.
- فرخان کوچک: دیگر پسر فرخان بزرگ که پس از مرگ دادمهر به عنوان نایبالسلطنه چند سالی اسپهبد بود.
- سارویه: فرزندی که فرخان بزرگ شهر ساری را به نام او نامگذاری کرد.
- آذرمیدخت گرانگوشوار: دختر فرخان بزرگ که با فرزند پادوسبان، عموزادهٔ خود، ازدواج نمود.[۵۱]
پس از فرخان هیچکدام از حاکمان اموی به طبرستان حمله نکرده و این مسئله تا دوره فرمانروایی اسپهبد خورشید ادامه داشت.[۵۲]
سکهها
[ویرایش]پس از استیلای تازیان بر ایران، در مازندران راه و رسم ساسانیان ادامه یافت و آئین زردشت همچنان برقرار بود. اسپهبد فرخان که نوه جاماسب و ساسانی بود، پنجاه و نه سال پس از کشته شدن یزدگرد یعنی از سال ۹۳ هجری که برابر ۷۱۱ میلادی و ۸۰ یزدگردی بود ضرب سکه را به روش ساسانیان پیگیری کرد. سکههای او بجز در مورد سال و محل ضرب و اندازه سکه، از نظر طرح کلی هیچگونه اختلافی با سکه آخرین شهریاران ساسانی ندارد. در روی سکه چهره او را میبینیم که متوجه راست است، تاج ساسانی با دو پر عقاب که در وسط آن ماه و ستاره است بهسر دارد، در سه سمت دیگر روی سکه ماه و ستاره زینت افزای این طرح زیباست. بر گوش، گوشواره، بر شانه ماه و ستاره و شرابه، بر گردن طوق مروارید دارد. در پشت سرش به رسم ساسانیان عبارت نیایش مخصوص «آرمان افزود» را میبینیم که مانند نوشتههای پشت و روی سکه همگی به خط زیبای پهلوی است. در سمت راست در حاشیه به آئین سکههای خسرو پرویز کلمه «اپد» را به خط پهلوی میبینیم که حکایت از آبادانی میکند و در مقابل آن خط پهلوی «نوجین» بمعنی «ضرب جدید یا تاریخ جدید» به چشم میخورد. این کلمه را تاکنون سکه شناسان خارجی «نا آک» یعنی بی عیب خواندهاند که اشتباه است. نام او روبروی چهره اوست. در متن پشت سکه اسپهبد، در سه حلقه، آتشکده یا آتشدان را میبینیم. که در دو سوی آن دو هیربد به آئین ایستادهاند، در بالا، پائین و طرفین حاشیه ماه و ستاره جلوه گری میکنند و در فواصل بین آنها سه نقطه را مثلث وار مشاهد ه میکنیم. سال ضرب سکه در سمت چپ متن دیده میشود که بتاریخ یزدگردی جدید یا طبرستانی است که مبدأ آن از سال کشته شدن یزدگرد است. محل ضرب سکه نیز تپورستان ذکر شدهاست و نظر به اینکه پایتخت او ساری بودهاست، جای دقیق ضرب باید همان ساری باشد[۵۳][۵۴]. فرخان سکههایی مشابه دوران ساسانی ضرب نمود، تنها تفاوت این سکهها با سکههای آخرین شاهان ساسانیان، اندازه و تاریخشان است. چنانچه درهم تبری از درهم ساسانی کوچکتر بودهاست.
در تصویرِ روی سکه، فرخان بزرگ به سوی راست نگریسته، تاجی ساسانی با دو پر شاهین در میان ماه و ستارهها بر سر دارد، گوشواری بر گوشش است، طوق مرواریدی بر گردن آویخته و روی شانهاش ماه و ستاره و شرابه دیده میشوند. پشت سر او عبارت «آرمان افزود» نوشته شده و روبرویش، نامش را نگاشتهاند، همچنین کلمات «اپد» و «نوجین» به معانی «آبادانی مرز و بوم» و «ضرب نو یا تاریخ نو» در این سکه دیده میشوند.[۵۵]
شجرهنامه دابویگان
[ویرایش]پیروز یکم | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جاماسب | قباد یکم | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بهواط | نرسی کامگار | خسرو انوشیروان نیای شاهان بعدی ساسانی | کیوس نیای باوندیان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سرخاب | وهرز دیلمی گشاینده و حاکم یمن | فیروز | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
گیلانشاه | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
گیل گاوباره | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دابویه | پادوسبان یکم مؤسس پادوسپانیان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فرخان بزرگ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سارویه | دادمهر | فرخان کوچک | آذرمیدخت گرانگوشوار | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
گشنسپ | طوس | جلوانان | اسپهبد خورشید | یاکند | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فهران | وندرند | فرخان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دادمهر | هرمزد | وندادهرمز | همسر منصور | برادر زن منصور همسر عباس بن محمد | شکله همسر المهدی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سالشمار
[ویرایش]
یادداشتها
[ویرایش]- ↑ تورانجیر به معنی محل شکست ترکها میباشد. این نام بعدها به صورت «تریجه» خلاصه و متحوّل گشت.
- ↑ داهستان یا دَهستان نام منطقهای در غرب ترکمنستان کنونی بود که قوم سکایی داه در آن نشیمن داشتند. حاکمان دهستان در آن زمان «صول» خوانده میشدند و به آنها «نهابده صولیة» نیز میگفتند. نهابده، جمع نهبد است. نهاپت در زبان ارمنی به معنی بزرگ و پیر قوم میباشد.
پانویس
[ویرایش]- ↑ Madelung، 199.
- ↑ «سکههای طبرستان گاوبارگان و حکام خلفا. نگارنده: چراغعلی اعظمی سنگسری. صفحه ۱۷۲ متن: محل ضرب سکه نیز تپورستان ذکر شدهاست و نظر به اینکه پایتخت او ساری بودهاست، جای دقیق ضرب باید همان ساری باشد» (PDF). پرتال جامع علوم انسانی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی).
- ↑ Gīlānšāh’s son Gīl, known as Gāvbāra, extended his rule from Gīlān over Deylamān and later Ṭabarestān and was said to have been granted by Yazdegerd III (632-51) the title Gīl-Gīlān Faršvādgaršāh, by which the later Dabuyid espahbads of Ṭabarestān were known. Faršvādgar (Pātašvārgar) was the old name of the mountains of Ṭabarestān. Gāvbāra’s son Dābūya continued to reside in Gīlān, but Dābūya’s son Farroḵān (Farḵān) moved to Ṭabarestān and fortified the country against Turkish invasions from the east and Deylamite raids from the west. He is reported to have founded the towns of Sārīa (Sārī) and Eṣfahbodān. The latter, apparently located between Sārīa and Āmol, 2 miles from the coast of the Caspian Sea (Ebn al-Faqīh, pp. 303, 310), was the private residence of the espahbads, while Āmol remained the capital of the province. Farroḵān briefly expanded his rule to Khorasan as far as Nīšāpūr and seems to have been granted the title “espahbad of Khorasan” by Yazdegerd in the confused state of affairs during the Arab conquest of Persia. In 31/651-52 he offered the defeated Yazdegerd his country, but the latter refused and fled farther east, where he died (Ṭabarī, I, p. 2875). Although Farroḵān and his successors retained nominal sovereignty over Gīlān and Deylamān, those provinces were virtually independent under local chiefs and kings. The mountains of Ṭabarestān were effectively ruled by two dynasties, the Bāvand (see āl-e bāvand) and the Qārenvand, who nominally recognized Dabuyid overlordship. Actual Dabuyid control was confined to Rūyān and the lowlands of Ṭabarestān as far as Tamīša (Ṭamīs). Gorgān was ruled by a marzbān, (Wilfred Madelung), “DABUYIDS,” Encyclopædia Iranica, online edition
- ↑ Frye, R.N.; Fisher, W.B.; Frye, R.N.; Avery, P.; Boyle, J.A.; Gershevitch, I.; Yarshater, E.; Jackson, P. (1975). The Cambridge History of Iran. Cambridge histories online (به انگلیسی). Cambridge University Press. p. 198. Retrieved 2020-07-01.
- ↑ «گاو بارگان پادوسپانی (بازماندگان ساسانی در رویان) (از ۲۲ تا ۱۰۰۶ هجری)، چراغعلی اعظمی سنگسری، صفحهٔ ۲۱۴». پرتال جامع علوم انسانی.
- ↑ اعظمی سنگسری، چراغعلی (۱۳۵۴). گاوبارگان پادوسبانی بازماندگان ساسانیان در رویان از ۲۲ تا ۱۰۰۶ هجری. تهران: چاپ و صحافی شرکت افست. ص. ۵ تا ۱۴.
- ↑ لسترنج، گای (۱۳۷۷). جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی (ویراست چاپ سوم). تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. ص. ۳۹۹. شابک ۹۶۴۴۴۵۱۰۵۸.
- ↑ ستوده، منوچهر (۱۳۳۵). از آستارا تا استارباد (شامل آثار و بناهای تاریخی مازندران غربی). تهران: چاپخانه زیبا. ص. صفحات ۱۶۳ تا ۱۶۵ جلد سوم.
- ↑ «سکههای طبرستان گاوبارگان و حکام خلفا. نگارنده: چراغعلی اعظمی سنگسری. صفحات ۱۷۱ و ۱۷۲» (PDF). پرتال جامع علوم انسانی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی).
- ↑ «خلاصه سخنرانی چراغعلی اعظمی سنگسری به مناسبت هفته ایران باستان (سکههای طبرستان گاوبارگان و حکام خلفا)» (PDF). پرتال جامع علوم انسانی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی).
- ↑ مفرد، ۴۹.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۵۵.
- ↑ مفرد، ۴۹.
- ↑ Madelung، ۱۹۹.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۵۵.
- ↑ مفرد، ۴۹.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۵۵.
- ↑ Madelung، ۱۹۹.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۶۱.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۶۰.
- ↑ Madelung، 541-544.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۵۷.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۵۸.
- ↑ Madelung، ۵۴۱–۵۴۴.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۵۸.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۵۸.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۵۹.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۵۹.
- ↑ Madelung، 541-544.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۶۲.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۶۳.
- ↑ «ریشه یابی خاک بر سر». خیام نامه. بایگانیشده از اصلی در ۶ ژانویه ۲۰۱۹. دریافتشده در ۵ ژانویه ۲۰۱۹. بیش از یک پارامتر
|بازیابی=
و|accessdate=
دادهشده است (کمک) - ↑ ریشههای تاریخی امثال و حکم، مهدی پرتوی آملی، ج۱، ص ۲۲۵ الی ۲۲۸
- ↑ تاریخ طبرستان صفحه ١۶١
- ↑ حقیقت، ۵۵۳.
- ↑ مفرد، ۴۹.
- ↑ حقیقت، ۵۵۳.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۶۳.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۶۳.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۶۴.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۶۵.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۶۵.
- ↑ حقیقت، ۵۵۳.
- ↑ مفرد، ۵۰.
- ↑ صفری فروشانی، ۹۵.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۶۶.
- ↑ حقیقت، ۵۵۳.
- ↑ صفری فروشانی، ۹۴.
- ↑ صفری فروشانی، ۹۵.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۶۶.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۶۷.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۶۷.
- ↑ «سکههای طبرستان گاوبارگان و حکام خلفا. نگارنده: چراغعلی اعظمی سنگسری. صفحات ۱۷۱ و ۱۷۲» (PDF). پرتال جامع علوم انسانی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی).
- ↑ «خلاصه سخنرانی چراغعلی اعظمی سنگسری به مناسبت هفته ایران باستان (سکههای طبرستان گاوبارگان و حکام خلفا)» (PDF). پرتال جامع علوم انسانی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی).
- ↑ اعظمی سنگسری، ۶۱.
منابع
[ویرایش]- اعظمی سنگسری، چراغعلی (۱۳۵۶). «گیل، فرشواذگرشاه و گاوبارگان دابویی (اسپهبدان بزرگ طبرستان)» (۷۱). بررسیهای تاریخی.
- حقیقت، عبدالرفیع (رفیع) (شهریور ۱۳۵۳). «دفاع و مبارزه ملی مردم طبرستان برابر تازیان» (۱۸). گوهر.
- صفری فروشانی، نعمتالله (۱۳۷۹). «صلحنامههای مسلمانان با ایرانیان در آغاز فتح ایران» (۲). تاریخ اسلام.
- مفرد، محمدعلی (۱۳۸۶). ظهور و سقوط آلزیار. تهران: انتشارات رسانش. شابک ۹۶۴-۷۱۸۲-۹۴-۵.
- Rekaya، M. (۲۶ ژانویه ۲۰۱۳). «Farruk̲h̲ān». Encyclopaedia of Islam (ویراست Second Edition). Brill Online.
- Madelung, W. (1975). "The Minor Dynasties of Northern Iran". In Frye, R.N. (ed.). The Cambridge History of Iran, Volume 4: From the Arab Invasion to the Saljuqs. Cambridge: Cambridge University Press. pp. 198–249. ISBN 978-0-521-20093-6.
- Madelung, Wilferd (1993). "DABUYIDS". In Yarshater, Ehsan (ed.). Encyclopaedia Iranica, Vol. VI, Fasc. 5. London et al.: Routledge & Kegan Paul. pp. 541–544. ISBN 1-56859-007-5.
- Pourshariati, Parvaneh (2008). Decline and Fall of the Sasanian Empire: The Sasanian-Parthian Confederacy and the Arab Conquest of Iran. London and New York: I.B. Tauris. ISBN 978-1-84511-645-3.
پیوند به بیرون
[ویرایش]- قربانیان، محمد حسین. «سلیمان بن عبدالملک». دریافتشده در ۹ آبان ۱۳۸۸.
- «درآمدی بر صلح نامههای مسلمانان با ایرانیان در آغاز فتح ایران». حوزه.نت.
اسپهبدان طبرستان | ||
---|---|---|
پیشین: دابویه |
اسپهبد دابویی | پسین: دادمهر |