![]() | این کاربر احساس میکند در ویکیپدیای فارسی تنها مانده است. |

هزار گام روان هست و آرزوی رسیدن
زپای طاقت خود شاکرم که با همه پیری
هنوز میبردم روز و شب به سوی رسیدن
زتلخی نرسیدن دلا ترش مکن ابرو
به آب دیدهء ما بخش آبروی رسیدن
زمن شنو که شنیدند راهیان شکیبا
نوای دلکش امید از گلوی رسیدن
گلی به خواب من آمد زبوستان تو روزی
هنوز چشم و دلم میرود به بوی رسیدن
زچشم حسرت ما یاد کن درین شب حرمان
اگر نگاه تو روزی رسد به روی رسیدن
زلال جام مرادت به کام باد و گوارا
اگر سبوی طرب پر کنی زجوی رسیدن
قدم به شرط ادب نه خدای را چو رسیدی
که ریزهء دل خلقیست خاک کوی رسیدن
Me
|