آب و هوای این منطقه گرم و خشک با تابستانهای گرم و سوزان و زمستانهای سرد و خشک بوده و حداکثر دمای هوا در تابستان به بیش از ۵۵ درجه سانتیگراد و حداقل برودت هوا در زمستان به ۷- درجه سانتیگراد میرسد.
بارش سالیانه حدود ۱۳۸ میلیمتر و میانگین دمای سالانه ۱۹/۹ درجه سانتیگراد است اما دما دما در پاییز و بهار معتدل بوده و در این فصول توریستهای زیادی از اقصی نقاط جهان به این شهر زیبا میآیند.
تحقیقات باستانشناسی نشان داده است که انسان عهد حجر که تازه از کوه فرود آمده و در دشت سکونت گزیده بود، بر روی همان مسیر کمانی شکل اطراف کویر نمک استقرار یافته بود و این قرارگاههای انسانی که تاکنون شناخته شدهاند در تپه سیلک، قم، ری و دامغان بوده است.[۳]
پس از آنکه تپه سیلک (در ۱۴ کیلومتری جنوب غرب)، در اوایل هزاره اول (پیش از میلاد مسیح) تخریب شد، مهاجمان پیروز فین کنونی را مسکن خویش قرار دادند و در اطراف آنجا آبادیهای کوچک و بزرگی مانند آران دشت، بیدگل، نوشآباد، نیاسر و ورزآباد پدید آمد.[۴]
«تنها در یکی از نقاط حومه شهر هزار کارگر ابریشمباف وجود دارد. این آبادی که آران نام دارد و در فاصله دو فرسخی شهر میباشد از دور همچون شهر زیبایی جلوهگر است و دارای دو هزار باب خانه باغچه و ششصد باغ زیبا میباشد.»
«و از آنجا به قریه نوشآباد و از آنجا به قریه آران و از آنجا به قریه بیدگل و این سه قریه از قرا معتبره و از قصبات معظمه گرمسیر و در دامنه بند ریگ بین الشمال و المشرق و در یک فرسخی و یک فرسخ و نیم کاشان واقع هستند.»
↑ایران از آغاز تا اسلام، رومن گیرشمن، ترجمه محمد معین، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ۹، صفحه ۷ دیباچه
↑تاریخ اجتماعی کاشان، حسن نراقی، چاپ ۱۳۶۵، صفحهٔ ۲۴
↑سیاحتنامه شاردن، نوشته ژان شاردن، ترجمه محمد عباسی، جلد ۳، صفحهٔ ۸۶
↑تاریخ کاشان، عبدالرحیم کلانتر ضرابی، به کوشش ایرج افشار، صفحه ۳۲ و صفحهٔ ۱۳۱
«رشته قنوات دوره آران و بیدگل قبل از حصاربندی یا در زمانی که عرصه محصوره این شهر هنوز از بیوتات و عمارات معمور نشده بوده است از قطر دایره حصاربندی به طرف دامنه جنوبی گذشته و هر یک سی ذرع و پنجاه ذرع و بیشتر و کمتر عمق دارند…»
پس از دوره قاجار آران و بیدگل هر یک بر اساس قوانین تقسیمات کشوری دارای شهرداری جداگانه بودند و سال تأسیس شهرداری آنها به ترتیب ۱۳۳۲ و ۱۳۳۳ خورشیدی بوده است.[۱] اولین شهردار آران در این دوره محمدتقی صباحی بود.[۲]
در سال ۱۳۵۴ خورشیدی بنابر تصمیم وزارت کشور این دو شهر تحت عنوان گلآرا یکپارچه شدند و از بخش آران و از توابع کاشان در محدوده استان مرکزی قرار گرفت.[۳]
قدیمیترین اثر مکتوبی که به آران اشاره دارد، کتاب الاعلاق النّفیسه نوشته ابن رسته است که در سال ۲۹۰ قمری به زبان عربی نگاشته شده و در سالهای اخیر توسط دفتر انتشارات امیرکبیر ترجمه و چاپ شده است. در صفحه ۱۸۱ این اثر از آران به عنوان یکی از آبادیهایی که در دوران انوشیروان دارای قصرهایی بوده است، یاد میکند.[۵]
درکتاب تاریخ قم که۱۳۰۰ سال پیش نوشته شده از آران و وشاد و هراسکان نامبرده شده است.
«در نوشتهها قریه آران، دیده میشود. این منطقه را سابق بر این بدان جهت قریه میگفتند یا مینوشتند چون که دارای باغهای مشجر، خانههای بزرگ، قلعه و کاریزهای متعدد بوده است…»
مطابق نوشتههای عباس علیجانزاده آرانی، این شهر از دو بخش مجزا و همجوار آران و بیدگل با فاصله کوچهای تنگ تشکیل شده بود که در اسفند ۱۳۴۴ دیوارها فرو ریخت و هر دو بخش یکی شدند و شهر آران و بیدگل بهوجود آمد.[۶]
اسامی آران، آرو، آرو بیدگل، ویگل، گلآرا، نامهای رسمی و محلی این منطقه بوده است. دربارهٔ سبب این نامگذاری نظریات متعددی ابراز شده که به برخی از آنها اشاره میشود
واژه آران به معنای جایگاه مقدس و مکان گرمسیر است و اصل این واژه از «آرین» (نام دیگر قوم آریا یا ایریا) بوده است. نظام وفا آرانی در مجموعه آثار خود دربارهٔ آران میگوید:[۷]
شنیدم که آران از آن نام جست
که بد مرکز آریایی نخست
وزان نام بردار آرانی است
که خود ز اولین قوم ایرانی است
آران یا آلان یعنی کاشانه و لانه نیز هست. نام کاشان و قزوین نیز از نام این قوم کاسپینها گرفته شده است.
آر به معنی بزرگ و قهرمان و دلیر و آران سرزمین دلیران است.[نیازمند منبع]
آران به معنی سرزمین شرق و آفتاب هم آمده است.[نیازمند منبع]
احتمالاً این مردم از نظامیان و لشکریانی بنام آران بد بودهاند که شاید نام آران و بیدگل از این اسم باشد و گرنه گلی در این ناحیه چندان نمیروید که وجه تسمیه گل داشته باشد مگر آن لشکر گم شده در کویر لشکر آران بدگل (نام آن سپهبد) باشد.[نیازمند منبع]
یکی از ویژگیهای منحصر به فرد این منطقه، تنوع لهجه ای بسیار زیاد است. به گونه ای که ممکن است دو چند همسایهٔ دیوار به دیوار به لهجههای مختلف صحبت کنند یا حتی در سخنان خود از اصطلاحات و الفاظی بهره ببرند که دیگران متوجه آن نشوند. آران و بیدگل زبانی خاص دارد که تیره ای از زبان پهلوی قدیم(زبانهای ایران مرکزی)است.[۸]
مجموعه تاریخی قاضی مشتمل بر: مسجد جامع، حسینیه، مهدیه، آرامگاه پنج امامزاده از فرزندان محمد بن علی (باقر) (پنجمین پیشوای شیعیان)، آبانبار، بازارچه شرقی، بازارچه غربی، مسجد ملا علی آرانی، خانه خاندان عاملی آرانی،
منطقه باستانی ویگل، شامل دو قلعه شرقی (متعلق به پارتها) و قلعه غربی (مربوط به دوره ساسانیان)
در این آیین که در ماه رمضان (معمولاً در شب پانزدهم این ماه که شب تولد حسن بن علی است) انجام میشود، گروهی از کودکان و نوجوانان با قرار قبلی بین خودشان، بعد از افطار در مکانی مشخص جمع شده و پس از رایگیری، یک نفر صندوقدار و یک نفر میاندار انتخاب کرده و پس از فرستادن سه صلوات بلند که معنای خبری دارد، در کوچه پس کوچههای شهر به گردش درآمده و نیازهای خود را به سایرین بازگو میکنند. میاندار حکم تکخوان گروه را دارد و صندوقدار اجناس هدیه داده شده را، که بیشتر پول و خوراکی است، جمع میکند.
دسته بچهها در پاسخ به هر بیتی که تکخوان میخواند، پاسخ میدهند: «هور بابا، هور بابا». پس از خواندن این اشعار میاندار دعا میکند و با آمین گفتن همه، گروه دوباره راه افتاده و به کوچه دیگر میرود.
به عقیده مردم آران و بیدگل این مراسم در حقیقت نوعی تشویق نابالغان برای شرکت در آیین روزهداری و برگرفته از رفتار حسن بن علی و حسین بن علی است که در شبهای ماه رمضان، به منزل جدشان (پیامبر اکرم) رفته و سوره شمس را با صدا و آهنگی خوش میخواندند و بعد از خواندن این سوره، جد و پدرشان و تمامی مسلمانان را دعا میکردند، آنگاه پیامبر اکرم و علی بن ابیطالب برای خوشحالی و تشویق آنها مقداری خوراکی به آنها میدادند.[۱۱][۱۲][۱۳]
↑برگرفته از سخنرانی استاد علی شریفی در سال ۱۳۸۳ در اداره آموزش و پرورش آران و بیدگل
↑اسناد و مدارک استانداری استان مرکزی و وزارت کشور، ۱۳۵۴/۱۲/۲۶
↑گام اول، شهرداری آران و بیدگل، سال ۱۳۸۶، صفحهٔ ۳۶
↑آرانی، ملاغلامرضا (۱۳۷۹). رساله هلالیه در شرح حال امامزاده محمد هلال بن علی. کاشان: انجمن اهل قلم آران و بیدگل، به اهتمام حبیبالله سلمانی آرانی. شابک۹۶۴-۳۳۰-۲۰۹-۱.، صفحهٔ ۹
↑علیجانزاده، حسین (۱۳۷۲). زبان کویر (کتاب اول). حسین علیجانزاده. شابک۹۷۸-۶۰۰-۶۴۴۰-۶۱-۳. صفحه ١٠
↑مسعودی، عبداله (۱۳۸۲). مجموعه آثار استاد نظام وفا. کاشان: خاطرات قلم. شابک۹۶۴-۹۳۸۱۴-۴-۹.، جلد ۲، صفحهٔ ۶۶