وند |
---|
پیشوند در زبانشناسی، یک وند است که پیش از ریشهٔ واژه میآید. در زبان فارسی، از صفتها نیز میتوان به عنوان پیشوند بهره برد؛ مانند: «ریز» در ریزموج، «سرخ» در سرخپوست، و «خوش» در خوشمزه اما در اصل پیشوند نیستند و واژه مرکب هستند.
پیشوندهای فارسی
پیشوندهای مرسوم تکواژ در زبان فارسی[۱]:
پیشوند | کاربرد | نمونه کهن | نمونه نوساخته |
آ (1) | این پیشوند برای حالت های ذهنی به کار می رفته است. | آرامش ، آسایش ، آموزش ، آشنایی | |
آ (2)/ا/اَن | این پیشوند برای نفی به کار میرود و همریشه و همارز a/an/ab در زبان انگلیسی میباشد. | آوردن (آبُردن)، انیران، امرداد، اریخت ، اندوه. | اَریخت |
اَبَر | این پیشوند برای بیان بزرگنمایی بهکار میرود و همارزِ super در زبان انگلیسی است. | ابرمرد، ابررسانا، ابرپیچند. | ابرقهرمان ، ابررایانه ، ابرروبات ، ابرتراشه |
اَبی | این پیشوند دیسهٔ دیگرِ «بی» میباشد. | ابیراهی. | |
اَدَر | به معنی پایین | اَدَر منش = فروتن | |
ارتا/ارد/ | این پیشوند به معنی راست و درست است و همریشه و هممعنی با ortho میباشد. | اردیبهشت، اردکان، اردبیل، اردشیر | اَرتاساخت، اَرتافکی، اَرتاپزشکی.[۲] |
آز- /ز-
/هز/آز/ |
به معنی بیرون
این پیشوند غالباً همراه با فعل بهکار میرود و به معنی بیرون و همریشه با ex/ec/e انگلیسی است. |
آزمودن ،
زدودن، آزمایش، هزینه، هزوارش. |
آزگزیدن ، آزستردن ، آزفرستادن |
اَسَر- | به معنی از ابتدا ، ازلی ، داعم و همیشگی | اسر منش (اسر مانش) = دائم الفکر
اسر روشنایی = روشنایی نخستین ، روشنایی ازلی و جاودان |
|
آغ | به معنی ابتدایی ، آغازین | آغاز ، آغاختن ، آغوز (اولین شیر گوسفند... که پس از زایمان به نوزاد خود می دهد.) | |
اَف/آف / آپ / ف- | این پیشوند معنی بالا است و همریشه با Up انگلیسی است. | افراشتن، آفتاب ، آفریدن ، اپراست ، افشزدن ، افکندن ، افسرده ، افزودن ، افروختن ، | افشانه، افزونه ، افماردن، افسر
(کسی که چیزی بر سر دارد) افسار (سار هم به عنوان پسوند به کار رفته و هم معنای مستقل سر جاندار میدهد افسار به معنی آنچه که بر سر جاندار نهاندند) |
آک- | به معنی بد و ناپسند | آکروان = دارای روان پلید
آکوشیدار = کوشنده ی راه شر |
|
اِم | به معنی این | امروز ، امسال ، امشب | |
آنا | شکل قدیمی تر "نا"
ریشه Ana در لاتین. |
آناشناسش (ناشناسی) ، آناشنوایش (ناشنوایی) ، آنا خرسندی ، آنایوختگی (افسار گسیختگی) | |
آنیا | به معنی "دیگر ، دیگری ، به روش دیگر" | انیا پرسی | |
اندر/ اَن-/ در- | دیسهای دیگر از «در» است که همارز inter در زبان انگلیسی است و به معنی درون، میان یا میان دوچیز میباشد. | اندر شدن ، اندرآمیخته، اندرونی ، انگیختن ، انگیزه | اندرکنش، اندرهلیدن، اندرخورد، اندراختریک، اندرابریک، اندراتمیک. |
اول | این پیشوند به معنی بالا است و برابر "اول تر یا Ultra" در لاتین است. | اول اوستن (بلند شدن) | |
ایو- / ای- | به معنی یکی ، تک ، واحد
هم ارز Uni- |
ایوارش ، ایوگی ، ایوانگی | |
ب(۱) | کاربرد این پیشوند در رساندن مفهوم دارندگی چیزی است و دیسه کوتاه شده «با» است. | بِخرد، بِهوش. | |
ب(۲) | کاربرد دیگر این پیشوند در رساندن تأکید است که با فعل همراه میشود. | بِرفت، بِشد. | |
با | کاربرد این پیشوند در رساندن مفهوم دارندگی چیزی است. | باخرد، باوجدان، باآزرم. | باهوش ، با فهم ، با اراده |
باز | این پیشوند معنی دوباره میدهد. | بازآمدن، بازگفتن ، بازگشت ، بازنویسی ، بازرس ، بازآمیزی ، بازپس گیری ، بازآرایی ، بازپذیرش ، بازپرس ، بازسازی | بازدید ، بازخوانی ، بازنشر ، بازداری ، بازنگری ، بازآزمایی |
بر | کابرد این پیشوند بیشتر همراه فعل است و معنی بیرون، فرا، بالا یا تأکید میدهد. | برآمدن (طلوع کردن)، بررسیدن، برکندن. | برگاشت ، برآیند ، برخط |
بُرز- | به معنی بزرگ | بزرگ (سابقا برزگ بوده) ، برزو ، برزآهنگ ، برز مهر ، برزین | |
بس | این پیشوند معنی بسیار و چندین میدهد. | بسیار ، بسی ، بسا | بسپار ، بسامد |
بَغ / بُغ / بَگ | به معنی بزرگ ، خدا | بغداد ، بُغرنج | |
بُل- | به معنی دارنده | بل هوس ، بل کامه | |
بُن- | به معنی اصلی ، شالوده ، آغازین | بندهشت (آفرینش آغازین) ، بنیه ، بنیاد ، بنیان ، بن بست ، بنگاه | بُنگشت (انقلاب) ، بن ریز |
بِه- | به معنی نیکو و خوب | بهنام ، بهزاد ، بهفرجام ، | بهداشت ، بهبود ، بهنویسی |
بَی- | برابر Bi در لاتین به معنی دو. | ||
بی | کاربرد این پیشوند در رساندن مفهوم نا دارندگی چیزی است. | بی، بیخرد ، بی معنا ، بیکاری ، بی پولی ، بی نام ، بی سیاست ، بیرون ، بیتابی ، بیدار ، بیمار | بی هویت ، بی فرهنگ ، بی شیله |
بیش | این پیشوند معنی زیاد میدهد و همارز hyper در زبان انگلیسی است. | بیشدمی، بیشرویش. | بیش فعالی ، بیش کنشی ، بیش پایمندی ، بیش حساس |
پ - (1) | پیشوند تاکیدی | پنهان | |
پاد/پت / پد / پ-(2) | این پیشوند معنی ضد میدهد و همارز anti در زبان انگلیسی است. | پادزهر، پتیاره ، پادافراه ، پادفرهنجیدن ، پادمیرا ، پدافند ، پالودن ، پاتک | پادساعتگرد، پادگردشگری، پادتن، پادگویی |
پاژ / واژ / پژ | به معنی وارونه. | واژگون (پاژگون) ، پژواک ، پژمردن ، پژولیدن ، پژوهش | پژوهان |
پرا (پارا) | این پیشوند همارز para در زبان انگلیسی است. | پراکَنش ، پرگار ، پرداخت ، پیرایش، پرچین ، پرستار ، پرستش | پاراهور، پراسو، پارامغناطیس، پرآسه. |
پس | این پیشوند به معنی عقب (عقبتر از چیزی)؛ بعد (بعد از چیزی) است. | پسرفت، پسبر؛ پسماند، پساویز، پسچهر. | |
پسا | این پیشوند به معنی بعد (بعد از چیزی) است و همارز post در زبان انگلسیی است. | پسانوگرایی، پسانوین. | |
پِی | این پیشوند به معنی پس (پس از چیزی)؛ بعد (بعد از چیزی) است. | پیامد، پیجو، پیاینده. | |
پیا / پی / پیان | این پیشوند به معنی عصب است. وبرابر پیشوند Neuro در انگلیسی | پیان ، پیه سوز ، پیه | پیانژه (نورون) ، پیان (عصب) ، پیاروانشناسی ، پیشناسی (نورولوژی) ، پیاگیزَن (هورمون عصبی) ، پیفرتورنگاری |
پیرا/پر | این پیشوند به معنی دور و پیرامون چیزی است و همارز peri در زبان انگلیسی است. | پرستیدن، پراکندن | پیراپزشکی، پیرادندان، پرناوش، پرگشتن، پیراپزشکی، پیرابین، پیراشامه. |
پیرار / پیریر | به معنی دواحد (روز / سال) قبل است. | پریروز ، پیرارسال ، | |
پیش | این پیشوند به معنی جلو (جلو از چیزی)؛ قبل (قبل از چیزی) است. | پیشرفتن، پیشبرد؛ پیش نمایش، پیشامد. | |
تار | برای فضای مجازی و اصطلاحات آن | تارتن | تاربرگ ، تارنما ، تارگاه ، تارنویس ، تارگردان (ادمین) ، تاربین(وب کم) ، تارنگار ، تارگستر (اینترنت) ، تارگپ (وب چت) ، |
تَرا / تر | این پیشوند که غالباً به معنی ورا (ورای چیزی) است و همارز trans در زبان انگلیسی است. | ترجمه، ترگمان ، ترگویه ، تراوش ، تراویده | ترابری، تراگسیلش، ترا فرستادن، ترانهش، تراکنش، ترافرازنده، تراجنسگرایی ، ترانما (شفاف) |
تک | این پیشوند به معنی یک، تنها است و همارز mono و uni است. | تکنگاری، تکپار. | تک دوزی ، تک روی ، تک تیرانداز ، تک سرنشین |
جا | پیشوند مکان | جای گیری ، جای جای | جاکفشی ، جالباسی ، جاخودکاری |
جود/ جد/ یوت / یُدا | به معنی جدایی ، تمایز و ضدیت | جودگوهر ، جدا ، یوت داستان (نا موافق) یوت دین ، یوت کیش (ناهم کیش/ دین ) ، یوتاکیدن ، یوت بینشی (مخالف با دیدگاه های معمول و داشتن بینشی جدا) | جدآیش |
خر | این پیشوند به معنی بزرگ است. | خرمگس، خربت، خرمنج، خروار، خرگوش، خرچنگ، خرچسنه ، خرکمان | |
خرد | به معنی کوچک و کم | خردهیکل ، خرده گیره ، خرده مغز ، خردسال | خرده فرهنگ ، خرده نظام ، خرده چا ، خرده فروشی |
خود | برابر Auto در لاتین | خودرایی ، خودکامگی | خودرو ، خودکار ، خودارزیابی ، خود روزآور |
چ | پیشوند تاکید | چموش | |
در | این پیشوند به معنی درون، میان یا گاهی بیرون میباشد.
همان "اندر" است. |
درآمدن، درکنش، درماندن، درشمیدن، درکشیدن. | درخودماندگی ، دربرگیری |
دِرو | به معنی دروغین | درو گویی | |
دژ | این پیشوند به معنی بد، با شیوه بد یا ناجور بهکار بردن میباشد. | دژخیم، دژآگاه، دژپیه، دژکام، دژسخن. | دژدود، دژگواری. |
دُش | دیسهای دیگر از دژ میباشد و همارز dys در زبان انگلیسی است. | دشنام، دشمن، دشوار | دشدَمی، دشزایی، دشآهنگی، دشمیزی، دشاُوباری، دشگواری. |
دَغا | به معنی کاذب و دورغین | دغا سخن | |
دگر | به معنی دیگر | دگردیسی ، دگرخواهی | |
دی- | به معنی گذشته | دیروز ، دیشب | |
دیت | به معنی "دیگر ، دیگری ، بار دیگر ، مجددا" | دیت نویسی | |
رایا / رایان | برای فضای مجازی استفاده می شود. | رایش ، رایانیدن | رایانه ، رایانامه ، رایانشانی ، رایانسپهر (فضای مجازی) |
رو | به معنی از روی ، سرمشق | روی | رونوشت ، رونگاری ، روسازی |
ریز | این پیشوند به معنی خرد و کوچک است | ریزه | ریزگرد، ریزآرایه، ریزموج |
زار | پیشوند سستی و ضعف | زارپیمان (سست در پایبندی به پیمان ها) ، زار هیکل (جثه ی ضعیف) | |
زیر | به معنی پایین
برابر Sub |
زیرزمین ، زیرافکن ، زیرپای | زیرسیگاری ، زیرنویس ، زیردریایی، زیرشاخه ، زیرگونه ، زیر رشته |
ژآژ / زاز | به معنی بیهوده و بی معنی | ژاژخواهی ، ژاژ گویی ، ژاژدرایی (زاز درایی) | |
سر | این پیشوند غالباً همراه با فعل بهکار میرود. | سرآمدن، سررفتن، سرریز. | سرپرستار |
س/ اس/ش/ اش | این پیشوند دیس دیگر پیشوند (ز/هز/آز) است، غالباً همراه با فعل بهکار میرود و به معنی بیرون و همریشه با ex/ec/e انگلیسی است. | سِگالیدن، ستوه، شِکافتن، شِگرد ، اشکم (شکم) ، شکستن ، شماردن | اسکفتن |
فر | این پیشوند در رساندن مفهوم تکامل، کمال و والایی بهکار میرود. | فرنشین (رئیس)، فرگشتن (تکامل یافتن)، فرآوری، فرایند ، فرنام ، فرخنده ، فرجام ، فرتور | فرگشت. |
فره | به معنی زیادی | فراوان ، فرهیست (بیشترین) ، فرهی (افراط) ، فره داشت ، فره کرد | |
فرا / فراز/ فراچ | این پیشوند به معنی والا و بالا بهکار میرود. | فراتاب، فرارفتن، فراموش ، فرا رسیدن ، فرخوانی. | فرابری، فرابنفش ، فرا زمانی ، فرا اُستانی، فرانژادی ، فراگیر. |
فرو | این پیشوند به معنی فرود و زیر بهکار میرود. | فرورفتن ، فروکشیدن ، فروخاستن ، فروتن | فروسرخ، فروصوت. |
فزون | به معنی زیادی | فزونیدن ، فزونی | فزون کنشی ، فزون خواهی ، فزونکرد ، فزونبها |
ک / که | به معنی کوچک و خرد | کَس ، کسان ، کهتر ، کهتری | کهیاخته |
کژ / کج / گاژ | به معنی انحراف ، شکل نا درست ، کاستی | کج اندیش ، گاژدمب (کژدُم) ، کژدار ، کژمنش | کژ روی ، کژنویسی ، کژفهمی |
کَم | به معنی کم و اندک | کم خواهی ، کم خوری | کمینه ، کم کاری ، کم برآورد ، کم محلی |
گُ | این پیشوند به معنی سوا و جدا کردن است. | گداختن، گواردن، گشادن، گزیدن، گریختن ، گسیل ، گماشتن ، گزاردن ، گمیختن ، گسترده ، گسست ، گدازه | گسان ، گسل |
مَت- | به معنی با ، باهمدیگر
هم ارز با Mit آلمانی و Meta یونانی. |
مت ایستایی ، مت دیسی | |
مَس | به معنی بزرگ و ارشد | مس دادستان ، مس مُغ ، مس مَنشی | |
مَه- | به معنی بزرگ | مهستان ، مسان | مهبانگ (بیگ بنگ) |
می- | پیشوند ساخت کارواژه ی کنونیک به معنی همیشگی و استمرار | می نویسد ، می خواند ، می تواند ، می رساند | |
میت | به معنی دروغین و نادرست | میت کنشی ، میت گویی | |
نَ | برای منفی کردن فعل ها | نمی تواند ، نمی خواهد | |
نِ- / نی / نیسی | این پیشوند معنی «به سوی» و «پایین» میدهد. | نگریستن، نشستن، نوشتن، نبرد، نشیب ، نکوهش | نِپاهِش، نپاهیدن، نگریه (نظریه). |
نا | این پیشوند منفیساز است.
همان آنا / Ana |
ناجوانمرد، نا خردمند، نارس. | ناهمخوانی ، نارسانا |
نار / نارخ | این پیشوند برای ترگمان واژه هایی که با Narco در انگلیسی ساخته شده اند برگزیده شده. | نارخوک ، نارکوک ، نارهوشی ، کوکنار | نارخوکین (نارکوتین) |
نِست- / نیست-/ نهست- | به معنی" نیست و نبود " | نیست موی =کچل | نست بینی = توهم دیداری ،
نهست = غایب |
نیژ | به معنی خارج و بیرون | نیژبر | |
نوز- / نیز/ نیزا | به معنی هنوز و تا این لحظه است. | هنوز | نوز بود = موجودی ، چیز هایی که تا این لحظه داریم |
نون- | به معنی اکنون و زمان حال است. | ||
وا | این پیشوند غالباً همراه فعل به کار رفته؛ بیانگر اعمال فعل با بیتفاوتی و حالت ناجور است | وارفتن (با حالت بدی رفتن اشاره به باز شدن) واماندن (با حالت ناجوری ماندن اشاره به هاج و واج) | واپاشی،
واکنش. وا سازش وارفتگی |
واپِی | به معنی "از پی" | واپی گویی | |
ور | این پیشوند گاهی معنای (از بالا، از رو) میدهد و کلاً معانی متعددی دارد. | وررفتن، ورآمدن، ورکشیدن
ورافتادن، ور انداختن، |
|
وی | برابر پیشوند "گُ". این دو پیشوند می توانند با یکدیگر جایگزین شوند. | ویماردن ، ویرایش ، ویران ، ویسستن ، ویزیدن | ویراستاری |
ها | 1-این پیشوند برای تاکید است.
2- به معنی با و هم و همه هم هست. |
هادادن ، هاپرسیدن ، هانهادن | هابندیدن ، هامتیدن |
هَچبر- | به معنی بر روی ، بالا | هچبرتوم = بالا ترین | |
هَچدر- | به معنی در زیر
Under |
هچدرپاد = در زیر پای | |
هم/هن/ان | این پیشوند همارز homo در زبان انگلیسی است. | همراه، هم پرسی ، هندسه، انباشتن، اندوختن، انجمن | همایش ، همجنسگرایی، همایندی ، همنهادی ، هماهنگی ، همرسانی |
همه / هما / هماگ- | به معنی همه و جمع است. | همه چیز خواری ، هماگین ، هماکی | همگانی ، همه پرسی، همه توانی |
هو/خو | این پیشوند به معنی خوب و نیک میباشد و همارز eu در زبان انگلیسی است. | هومن، خسرو، خرم، خجیر ، هنر | هونهنگ، هوپرورد، هوگواری، هوهسته، هومرگ. |
ی / اَی | ی شکل کنونی "اَی" است.[۳]
به معنی "به چیزی" است. یافتن = به چیزی رسیدن |
اَیافتن ، اَیاختن ، اَیاریدن ، اَیاوریدن | یافتن ، یاب ، یاختن ، یازیدن ، یاریدن ، یاوَر |
یان- | پیشوند تقدس | یان کنش = اعمال مذهبی ، یان گویی = ذکر و دعا |