صفحهها
۱۸۲ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۱۸۲ صفحه دارد.
ا
- از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
- اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
- اگر رفیق شفیقی درستپیمان باش
- اگر روم ز پیش فتنها برانگیزد
- الا یا ایها الساقی ادر کأساً و ناولها
- ای خرم از فروغ رخت لالهزار عمر
- ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی
- ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
- ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
- ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
ب
- با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
- بالابلند عشوهگر نقشباز من
- بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع
- بر سر آنم که گر ز دست برآید
- برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
- بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم
- بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
- بود آیا که در میکدهها بگشایند
- بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
- به جان پیر خرابات و حق صحبت او
- به چشم کردهام ابروی ماهسیمایی
- به سر جام جم آنگه نظر توانی کرد
- به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
- به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
- به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
- بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
- بیا که رایت منصور پادشاه رسید
- بیا که قصر امل سخت سستبنیادست
- بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
- بیمهر رخت روز مرا نور نماندست
ت
چ
ح
خ
- خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
- خدا را کم نشین با خرقهپوشان
- خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
- خط عذار یار که بگرفت ماه ازو
- خلوتگزیده را به تماشا چه حاجت است
- خوش آمد گل وزان خوشتر نباشد
- خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
- خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
- خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
- خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
د
- دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
- دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
- در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
- در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
- در سرای مغان رفته بود و آب زده
- در عهد پادشاه خطابخش جرمپوش
- در نظربازی ما بیخبران حیرانند
- در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
- در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
- دردم از یارست و درمان نیز هم
- دل از من برد و روی از من نهان کرد
- دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
- دلم جز مهر مهرویان طریقی برنمیگیرد
- دو یار زیرک و از باده کهن دو منی
- دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
- دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
- دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
- دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
- دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
- دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
- دیرست که دلدار پیامی نفرستاد
- دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
ر
ز
س
- ساقی به نور باده برافروز جام ما
- ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
- ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
- ساقیا برخیز و درده جام را
- ساقیا سایه ابرست و بهار و لب جوی
- ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
- سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
- سحر بلبل حکایت با صبا کرد
- سحرم دولت بیدار به بالین آمد
- سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
- سر ارادت ما وآستان حضرت دوست
- سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
- سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
ش
ص
ع
ک
گ
م
- ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم
- ما بیغمان مست دل از دست دادهایم
- ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
- ما ز یاران چشم یاری داشتیم
- ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
- مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
- مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
- مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
- مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
- مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
- مسلمانان مرا وقتی دلی بود
- مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
- معاشران گره از زلف یار باز کنید
- من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
- من که از آتش دل چون خم می در جوشم
- من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
- منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
- منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
- منم که گوشه میخانه خانقاه من است
- می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی
- میدمد صبح و کله بست سحاب