بخشی از سریهای |
اسطورهشناسی یونانی |
---|
خدایان |
|
قهرمانان و قهرمانی |
|
مرتبط |
درگاه یونان باستان درگاه اساطیر |
اسطورهشناسی یونانی (به یونانی: Ελληνική μυθολογία) مجموعهای از اسطورهها و آموزههایی است که به یونان باستان مرتبط میباشند و دربارهٔ خدایان و قهرمانان آنان، طبیعت جهان و ریشههای آن و اهمیت مکتب و آیین آنها سخن میگویند. این اسطورهشناسی بخشی از دین یونان باستان میباشد. محققان به منظور مشخص کردن تأثیرات دینی و سیاسی آن بر یونان باستان و تمدن آن و درکِ خودِ اسطورهسازی، اسطورهها را بررسی میکنند.[۱]
اسطورهشناسی یونانی به صراحت و بهطور گسترده در مجموعهای از داستانها و بهطور ضمنی در آثار هنری یونانی مانند گلدانهای نقاشی و هدایای وتیو نمود یافتهاست. اسطورههای یونانی میکوشند تا خاستگاه و آفرینش جهان را توصیف کنند، و جزئیات زندگیها و ماجراهای طیف گستردهای از خدایان، الههها، قهرمانان، پهلوانان و موجودات اسطورهای را بیان مینماید. این حسابها در ابتدا در یک سنت شفاهی درج شدند؛ امروزه اسطورههای یونانی در درجه اول از ادبیات یونانی معلوم میشوند. قدیمیترین منابع ادبی یونان، یعنی اشعار حماسی ایلیاد و ادیسه هومر، بر روی جنگ تروآ و اتفاقات بعدی آن تمرکز کردهاند. هزیود، شاعر معاصر هومر، دو اثر به نامهای تئوگونیا و کارها و روزها نوشتهاست، که دربارهٔ پیدایش جهان، جانشینی قوانین الهی، جانشینی نسلهای بشر، ریشه مشکلات انسان و ریشه کارهای فداکارانه سخن میگوید. همچنین اسطورهها در سرودهای هومری، در قطعات اشعار حماسی از چرخه حماسی، در اشعار غنایی، در نوشتههای تراژیک سدهٔ پنجم پیش از میلاد، در آثار محققان و شاعران عصر هلنیستی، و در متون امپراتوری روم نوشته شده به دست پلوتارک و پوسانیاس دیده میشود.
یافتههای باستانشناسی منبع اصلی جزئیات دربارهٔ اسطورهشناسی یونانی را فراهم میکنند، که در آن خدایان و قهرمانان بهطور برجسته در تزیین مصنوعات به کار رفتهاند. طراحی هندسی مصنوعات سفالی سدهٔ هشتم پیش از میلاد، علاوه بر ماجراهای هرکول، صحنههایی از جنگ تروآ را نشان میدهند. در دوران موفق یونان باستان، یونان کلاسیک، و یونان هلنیستی، صحنههای هومری و صحنههای اسطورهای متنوع دیگر ظاهر شدند و مکمل ادبیات موجود گشتند[۲] اسطورههای یونانی تأثیری عمیق بر فرهنگ، هنر، و ادبیات تمدن غرب داشته، و به عنوان بخشی از میراث و زبان غرب باقی ماندهاند. از گذشته تا کنون، شاعران و هنرمندان، از اسطورهشناسی یونان الهامهای فراوانی گرفته و اهمیت و ارتباط معاصر را در موضوعات مختلف کشف کردهاند.[۳] داستانهای اسطورهای یونان هویت عام این کشور را رقم زدهاند و از هنگام ظهورشان در سدهٔ هشت پیش از میلاد از طریق اشعار حماسی هومر، تأثیری بهسزا در تحول هنر، موسیقی و ادبیات اروپای غربی داشتهاند. این اشعار ایزدان المپ را معرفی میکنند؛ ایزدانی با معایب انسانی، که بر سرنوشت انسانهای فانی فرمانروایند.
منابع
در درجه اول، امروزه اسطورههای یونانی از ادبیات یونانی و تضمینهای روی رسانههای مربوط به دوران هندسی از ۹۰۰–۸۰۰ پیش از میلاد، تاکنون شناخته میشوند.[۴] در حقیقت، منابع ادبی و باستانشناسی با هم ادغام شدهاند، گاهی با هم موضوعی را تصدیق میکنند و گاهی با یکدیگر مغایرند؛ اما، در بسیاری از شرایط، وجود این اطلاعات نشانهای بارز برای بسیاری از عناصر اسطورهای یونانی است که دارای ریشههای واقعی و تاریخی میباشد.[۵]
منابع ادبی
تقریباً در جایجای ادبیات یونان، داستانهای اسطورهای نقشی مهم ایفا میکنند. با این وجود، تنها کتاب راهنمای عمومی اسطورهشناسی که از روزگار یونان باستان نجات یافتهاست، کتابخانه پسئودو-آپولودروس میباشد. این کار تلاش میکند تا داستانهای متناقض شاعران را وفق دهند و خلاصهای از اسطورهشناسی یونانی و افسانههای قهرمانی را فراهم کنند.[۶] آپولودور در ۱۸۰ تا ۱۲۵ قبل از میلاد زندگی میکرد، و دربارهٔ بسیاری از این موضوعات نوشتهاست. نوشتههای او اساس این مجموعه را تشکیل دادهاند؛ اما «کتابخانه» رویدادهایی را مورد بحث قرار داد که مدتها بعد از مرگش روی داد، از این رو نام پسئودو-آپولودروس را گرفت.
در میان قدیمیترین منابع ادبی، دو شعر حماسی هومر، ایلیاد و ادیسه قرار دارند. سایر شعرا، چرخه حماسی را تکمیل کردند، اما این اشعار بعدی و کوتاهتر، اکنون تقریباً بهطور کامل از بین رفتهاند. «سرودهای هومری» برخلاف نام ظاهری، هیچ ارتباطی با اشعار هومر ندارند. آنها سرودهایی از بخشهای اول عصر غناییاند.[۷] هزیود، که احتمالاً با هومر همدوره بود، در کتاب تئوگونیا (تبارنامه خدایان) شرحی کامل از اولین اساطیر یونانی را ارائه میکند، که با ایجاد جهان در ارتباط است؛ مثلاً ریشه خدایان، تایتانها و غولها؛ همانند ساخت شجرهنامهها، داستانهایی ملی، و اساطیر علتی. هزیود در کتاب کارها و روزها که آموزشی دربارهٔ زندگی کشاورزی است، پیرامون اساطیر پرومته، پاندورا و پنج دوره سخن میگوید.[۲]
شعرای غنایی اغلب موضوعشان را از اساطیر میگیرند، اما درونمایه آنها کمتر شکل داستانی دارد. شعرای بزمسرای یونانی مانند پیندار، باکچیلیدس، سیمونیدس و شعرای روستایی مانند تئوکریتوس، و بیون به برخی حوادث اسطورهای اشاره داشتهاند.[۸] به علاوه، اسطوره مرکز تئاتر یونان باستان بود. نمایشنامهنویسانی مانند آیسخولوس، سوفوکل و اوریپید، بسیاری از قطعههای خود را از اساطیر عصر قهرمانان و جنگ تروآ اقتباس کردهاند. بسیاری از این داستانهای تراژیک بزرگ (مانند آگاممنون، و فرزندانش ادیپ، یاسون، مدئا و غیره) شکل کلاسیک خود را در این تراژدیها بهدست آوردند. نمایشنامه کمدینویس یونانی، آریستوفان، نیز در نمایشنامههای پرندگان و غوکان، از اساطیر یونان استفاده کردهاست.[۹]
تاریخنگارانی مانند هرودوت و دیودور سیسیلی، و جغرافیدانانی چون پوسانیاس و استرابون، که در سراسر جهان یونان سفر کردند و داستانهایی را که میشنیدند یادداشت نمودند، بسیاری از اساطیر و افسانههای محلی را جمعآوری کردند که کمتر جایگزینی را دارا میباشند.[۸] به ویژه هرودوت، سنتهای متنوع عصر خود را جستجو کرد و ریشههای تاریخی و اسطورهای را در تقابل یونان با شرق کشف نمود.[۱۰] او تلاش کرد تا ریشهها و ترکیب مفاهیم فرهنگی مختلف را با هم تطبیق دهد.
شعرای عصر هلنیستی و رومی، در درجه اول خالق آثار ادبی بودند، تا نویسنده متون مذهبی[نیازمند منبع]. برخی از این شاعران بر اساس دستهبندی رومی، یونانی و هلنیستی عبارتند از:
- شعرای رومی مانند اووید، استاتوس، سنکای جوان، گابوس والریوس فلاکوس و ویرژیل با تفسیر مائوروس سرویوس هونوراتوس.
- شعرای یونانی دوران باستان موتأخر: نونوس، آنتونیوس لیبرالیس، و کوئینتوس سمیرنایئوس.
- و شعرای یونانی دوران هلنیستی: آپولونیوس از رهودس، کالیماچوس، پسئودو-اراتوستن و پارتنیوس.
برخی از نثرنویسانی که در همان دوران به اساطیر یونانی اشاره داشتند عبارتند از آپولیوس، پترونیوس، لولیانیوس و هلیودروس. دو منبع غیر شعری مهم دیگر عبارتند از «فابولئا» و آسترونومیکا از نویسنده رومی به سبک هیگینوس، «تصورات» فیلوسترادوس پیر و فیلوسترادوس جوان، و «توصیفات» کالیستراتوس.
در نهایت نویسندگان بیزانسی یونانی جزئیات مهمی از اساطیر را فراهم آوردند که بیشتر آنها به آثاری یونانی مربوط میشود که امروزه از بین رفتهاند. این نگهدارندگان اساطیر عبارتند از آرنوبیوس، هسیچیوس، نویسنده کتاب سودا، جان تزتزس، و ائوستاتیوس. اینها اغلب با تأثیر از دین مسیحیت به این اساطیر مینگرند.[۱۱]
منابع باستانشناسی
کشف تمدن میسنی، بهدست باستانشناس مشهور آلمانی، هاینریش شلیمان در سده ۱۹ام میلادی، و کشف تمدن مینوسی در کرت به دست آرتور ایوانس، باستانشناس بریتانیایی، در سده ۲۰ام، به توصیف بسیاری از حماسههای هومر کمک کرد و گواهی باستانشناسی برای بسیاری از جزئیات اسطورهای دربارهٔ خدایان و قهرمانان فراهم نمود. متأسفانه بسیاری از مدارک دربارهٔ اسطورهها و مراسم میسنیها و مینوسیها در مکانهای غیرقابل دسترس قرار دارند، زیرا سندهای خطی بی (یک شکل باستانی یونانی که هم در کرت و هم در سرزمین یونان اصلی بافت شدهاست)، در اصل برای ثبت فهرستها بهکار میرفتند، اگرچه برای نمونه نامهای برخی از خدایان و قهرمانان شناسایی شدهاند.[۲]
طراحیهای هندسی روی مصنوعات سفالی مربوط به سده ۸ام قبل از میلاد، صحنههایی از ماجراهای هرکول و وقایع جنگ تروآ را نشان میدهند.[۲] این نمایش بصری اسطورهها به دو دلیل اهمیت دارد. اولاً، بسیاری از اساطیر یونانی، پیش از منابع ادبی، بر روی گلدانها نقش شدهاند: از دوازده خوان که هرکول گذراندهاست، تنها ماجرای سربروس در متون ادبی معاصر قید شدهاست.[۱۲] ثانیاً، گاهی منابع بصری اسطورهها یا صحنههایی اسطورهای را نشان میدهند که در هیچ منبع ادبی موجودی بیان نشدهاست. در برخی شرایط، اولین نمایش یک اسطوره در هنر هندسی، چندین قرن، قبلتر اولین نمایش آن در متون ادبی اتفاق افتادهاست.[۴] در دوران باستان (۷۵۰–۵۰۰ پیش از میلاد)، کلاسیک (۴۸۰–۳۲۳ پیش از میلاد) و هلنیتسی (۳۲۳–۱۴۶ قبل از میلاد) صحنههای اسطورهای هومری و غیره، ظاهر شدند و شواهد موجود ادبی را تکمیل نمودند.[۲]
بهطور کلی میتوان گفت اصلیترین منابعی که اسطورههای یونانی را معرفی میکنند، عبارتند از:
یک: ایلیاد و اودیسه کهنترین آثار ادبیات یونان هر دو اثر هومر و شاید اودیسه دیرگاهی بعد از ایلیاد تنظیم شدهاست. ایلیاد و اودیسه هر دو گویای سازمان اجتماعی کهنتری است که نخست در آسیای کوچک به اجرا در میآید و الگوی نهایی آن از حدود ۸۰۰ ق. م شکل میگیرد و شکل نهائی آن به هنگام فرمانروائی پیسیستراتوس بر آتن [۶۰۰؟ -۵۲۷ ق. م] پدیدار میشود.
دو: کارها و روزها اثر هزیود که با برادر خویش برای مردهریگ پدر ستیز داشتند. پدر هزیود از آسیای کوچک بازگشته و در بئوشیه، جایگاه شعر حماسی، اسکان یافته بود. اشعار اسطورهای نسبنامهٔ خدایان یا تئوگونیا را از هزیود میدانند، امّا به نظر میرسد که این اثر از کارهای یکی از اعقاب وی و کسی است که از اشعار هزیود متأثر بوده و در آغاز سده ششم ق. م این اثر را پرداخت کردهاست.
سه: قصاید پیروزی اثر پیندار دربارهٔ قهرمانان المپیک و بزرگترین مجموعه شعر بزمی دارای محتوای اسطورهای است. پیندار در نیمه سده پنجم قبل از میلاد گردآورنده آثار هومر و شاعران کهنتر و شاعری است که اسطورههای پیشین را با اصول اخلاقی مورد قبول خویش همساز میسازد. شعر و گزارشهای معاصر جوانترِ وی باخیلد[۱۳] در بردارنده قصاید مشابهی است که با روایات اسطورهای غنی شدهاست.
چهار: آثار تراژدینویسان سده پنجم قبل از میلاد از قبیل آثار آیسخولوس، سوفوکلس و اوریپیدس متأثر از مآخذ پیشین و آنچه پیندار نیز از آن متأثر شده و بیانگر نگرش آنان دربارهٔ سرشت خدایان و جهان بود. برخی از این روایتها همراه اسطوره سببشناسی و بیانگر مراسم آیینی خاصی است در آثار این شاعران بسیاری از اسطورهها تلخیص و در بیان نگرش آنان به کار رفتهاست.
پنج: تنظیم اساطیر به شکل شجرهنامه از آغاز سده ششم ق. م و از آسیای کوچک آغاز شد و این کار توسط فرهیختگان اسکندریه رواج یافت. در این مسیر با فتح مصر به دست اسکندر مقدونی فاتحان در سرزمین بیگانه از خاستگاههای خود سخن میگویند و این کار با تقلید آثار تمثیلی اَپولونیوس رودیوس[۱۴] و کالیماخوس انجام میگیرد و این کاربرد تمثیلی اسطوره که با کار شاعران رومی و بعدها شاعران اروپائی عصر رنسانس پیوند مییابد موجب حفظ اساطیر یونان و روایتهایی است که ممکن بود فراموش شوند.
شش: کتاب ادیبانهٔ راهنمایِ یونان اثر پوسانیاس که در ۱۷۰ میلادی نوشته شد. پائوزانیاس در این کتاب از تاریخ اسطورهای سرزمینهایی که دیدهاست سخن میگوید و مطالب کتاب خود را از مطالعات جغرافیائی آتنی و اسکندریه میگیرد و این کتاب دربردارنده مراسم محلی و اسطورههایی است که با باورهای مردمی همراه است.
هفت: شجرهنامهٔ اسطورهای آپولودروس در همین زمان تنها کتاب کاملی است که اطلاعات اسطورهای ما را کامل میکند و با این همه برخی از این روایتها متأثر از آثار تراژیک و روایات اسکندریه و استناد بدانها با تردید انجام گیرد. ترجمههای جدید مربوط به اساطیر یونان را نیز نباید نادیده گرفت و در این زمینه میتوان از ترجمهٔ خوب ایلیاد از لانگ، لیف، و مایرس و ترجمه اودیسه از بوچر و لانگ نام برد. ترجمه همراه با تفسیر کتاب آپولودروس توسط سر جیمز فریزر برای کتابخانه لوئب نیز از این دست است. نظریههای فریزر در کتاب شاخهٔ زرین امروزه کاربرد چندانی ندارد امّا این اثر هنوز هم دربردارنده اطلاعات زیادی در زمینه اساطیر است. در زبان انگلیسی فرهنگ مدونی دربارهٔ اساطیر یونان وجود ندارد و کتاب قدیمی سه جلدی فرهنگ اساطیر یونان و روم ویرایش ویلیام اسمیت در ۱۸۷۶ هنوز هم جامعتر از کتاب مختصر و مفید اچ. جی رُز دربارهٔ اساطیر یونان است.
بررسی تاریخچه اسطورهای
اساطیر یونانی، در طول زمان تغییر کردهاند تا تکامل فرهنگی آنان را در خود بگنجانند، و در آن، گمانهایی آشکار و پنهان، موجب ایجاد این تغییرات شدهاند. در اشکال ادبیات اسطورهشناسی یونانی باقیمانده، همانطور که بیشتر در پایان تغییرات رو به جلو یافته میشود، مانند گفته گیلبرت کوتبرستون، این موضوع ذاتاً به سیاست مربوط میشود.[۱۵]
اولین ساکنان شبهجزیره بالکان، افرادی بودند که از طریق کشاورزی امرار معاش میکردند. آنان با استفاده از روحباوری، به تکتک بخشهای طبیعت، روحی را اختصاص داده بودند. در نهایت، این روحهای مبهم شکل بشر را به خود گرفتند و به عنوان خدایان وارد اسطوره محلی شدند.[۱۶] زمانی که قبایلی از شمال شبهجزیره بالکان حمله کردند، یک پانتئون جدید از خدایان را با خود آوردند که بر پایه پیروزی، قدرت، دلاوری در نبرد، و قهرمانپروری خشونتآمیز بنا نهاده شده بود. سایر خدایان جهان کشاورزی، با آمدن خدایان قدرتمند مهاجمان از بین رفتند یا به شدت مورد بیتوجهی قرار گرفتند.[۱۷]
بعد از میانه دوران کهن، اسطورهها دربارهٔ ارتباط میان خدایان مذکر و قهرمانان مذکر رفته رفته رایجتر گشت، که موازی توسعه تمایل جنسی مرد به پسر جوان در فرهنگ یونان باستان میبود، و اعتقاد بر این است که در حدود ۶۳۰ قبل از میلاد معرفی گشتهاست. در پایان سده پنجم قبل از میلاد، شعرا به هر خدای مهم، به جز آرس و همچنین به بسیاری از چهرههای افسانهای، حداقل یک آرومنوس (پسری نوجوان که همنشین جنسی آنان بود) را نسبت دادند.[۱۸] اسطورههای پیشین مانند آشیل و پاتروکلوس نیز دارای چنین رابطه جنسی بودند.[۱۹] در ابتدا شعرای اسکندریه و بعدها ادبای اسطورهنگار امپراتوری روم، داستان شخصیتهای اسطورهای یونانی را با این وجه بیان کردند.
دستاورد شعر حماسی، ایجاد چرخههای داستانی و در نتیجه توسعه یک حس تازه بیان وقایع اسطورهای با ترتیب زمانی بود. در نتیجه اساطیر یونانی به عنوان بخشی مهم، در توسعه جهان و انسان گسترش یافت.[۲۰] به دلیل وجود تناقضاتی در داستانها تهیه یک بازه زمانی مطلق غیرممکن است و لذا بیان یک گاهشمار تقریبی، کار معقولی است. در نتیجه تاریخچه اسطورهای جهان را میتوان به سه یا چهار دوره گسترده تقسیم کرد:
- اساطیر نخستین یا دوره خدایان (در تئوگونیا «تبارنامه خدایان»): اساطیری دربارهٔ منشاهای جهان، خدایان و نژاد انسان.
- دورهای که خدایان و انسانها (که فانی بودند) با آزادی مخلوط بودند: داستانهای اولین تعاملات بین خدایان، نیمهخدایان و انسانهای فانی.
- دوره قهرمانان، جایی که فعالیتها بسیار محدودتر شده بودند. آخرین و برجستهترین افسانههای قهرمانی، داستان جنگ تروآ و رویدادهای بعد از آن (برخی محققان این قسمت را دوره چهارم معرفی کردهاند) است.[۲۱]
درحالی که دوره خدایان، برای دانشجویان امروزی از جذابیت بیشتری برخوردار است، نویسندگان یونانی دوران کهن و کلاسیک علاقه بیشتری به دوره قهرمانان دارند، و بعد از پاسخ به سؤالات مربوط به چگونگی ایجاد جهان، یک گاهشمار و ثبت از دستاوردهای بشری ایجاد کردهاند. برای مثال ایلیاد و ادیسه، هم در تئونوگیا و هم در سرودههای هومری، بیشتر مورد توجه قرار گرفته و محبوبتر است. تحت تأثیر کار هومر، «تفکر قهرمانی» موجب بازسازی زندگی روحانی شده، که جدا از قلمرو خدایان و مردگان مطرح شدهاست، و میتوان آن را در زندگی در زیر زمین برگرفته از آثار المپی دریافت.[۲۲] هزیود، در کتاب کارها و روزهای خود، یک طرح از دورههای انسان (۴ دوره یا مسابقه انسان) ارائه میکند: طلایی، نقرهای، برنزی و آهنی. این دوران عبارتند از دوره ایجاد خدایان یا عصر طلایی، که به آیین کرونوس مربوط است، و رقابتهای بعدی به خلق زئوس مربوط میشود. ظهور شیطان با اسطوره پاندورا توصیف میشود، زمانی که تمام بهترین قابلیتهای انسان، بهجز امید، به دست او نابود میگردند.[۲۳] اوید در دگردیسیها، از مفهوم ۴ دوره هزیود حمایت میکند.[۲۴]
خاستگاه جهان و خدایان
«اساطیر اصیل» یا «اسطورههای آفرینش»، تلاش دارند تا به بیان ساده، آغاز جهان را توصیف کنند.[۲۵] قابلقبولترین نسخه ارائه شده، در تئوگونیا توسط هزیود ارائه شدهاست. او با یک خائوس آغاز میکند که نشان از نیستی است. بعد از این فضای تهی، گایا (زمین) و برخی موجودات الهی اصلی ظاهر شدند: اروس (عشق)، تارتاروس و آریوس.[۲۶] گایا بدون کمک هیچ جنس مذکری، اورانوس (آسمان) را به دنیا آورد و بعدها همین اورانوس همسر گایا شد و او را بارور ساخت. در پی این پیوند، اولین تایتانها زاده شد، شش مذکر: کئوس، کریوس، کرونوس، هیپریون، یاپتوس، و اکئانوس؛ و شش مؤنث: امنموسینی، فوبه، رئا، تئا، تمیس، و تتیس. بعد از تولد کرونوس، گایا و اورانوس تصمیم گرفتند که دیگر تیتانی را به دنیا نیاورند. اورانوس، تکچشمها (سیکلوپها) و صددستها (هکاتونکایر)، را به درون تارتاروس پرتاب کرد تا تایتانها را دنبال کنند. این کار موجب خشمگین شد گایا شد. گایا، کرونوس (جوانترین و وحشتناکترین فرزند گایا[۲۶]) را متقاعد کرده بود که پدرش را عقیم کند. او این کار را انجام داد، و به حاکم تایتانها تبدیل شد، با خواهرش، رئا ازدواج کرد، و سایر تایتانها دربار او را تشکیل دادند.
جنگ میان پدر و پسر، زمانی تکرار شد که کرونوس در مقابل پسرش، زئوس قرار گرفت. از آنجا که کرونوس به پدرش خیانتکرده بود، این ترس در او وجود داشت که فرزندش نیز همین کار را با او انجام دهد، لذا هر وقت رئا فرزندی به دنیا میآورد، آن را میدزدید و میخورد. رئا از این کار او متنفر گشت و زئوس را با یک حیله پنهان نمود، و به جای فرزندش، سنگی را در پتو پیچید و به خورد کرونوس داد. زمانی که زئوس به بلوغ کامل رسید، نوعی نوشیدنی زهرآگین را به خورد کرونوس داد تا او استفراغ کند، و در نتیجه تمام فرزندان رئا و همچنین آن تکه سنگ، که در تمام این مدت در شکم او بودند، خارج شدند. سپس زئوس، برای سلطنت بر خدایان، با کرونوس وارد جنگ شد. در نهایت، زئوس، خواهران و برادرانش، با کمک سیکلوپها (که به دست زئوس از تارتاروس آزاد شده بودند)، به پیروزی رسید، و کرونوس و تایتانها به تارتاروس پرتاب شدند.[۲۷]
زئوس نیز گرفتار همین نگرانی شد، و بعد از پیشگویی دربارهٔ فرزند اولین همسرش متیس، که قرار بود خدایی بزرگتر از زئوس را به دنیا آورد، او را بلعید. .[۲۸] متیس در آن زمان آتنا را در شکم خود داشت، و در نهایت بعد از رشد کامل به صورت زنی کامل و سراپا پوشیده در زره و اسلحه، از پیشانی زئوس خارج شد.[۲۹]
کهنترین اندیشه یونانی دربارهٔ شعر با توجه به تئونوگیا، سبک شاعرانه اولیه (اساطیر اولیه) بود و نیرویی جادویی بدان نسبت داده میشد. اورفئوس، شاعر سبک کهن، همچنین خواننده کهن نسبتنامههای خدایان بود. او در آرگونائوتیکای آپولونیوس، میکوشد دریا و طوفان را با این آوازها آرام کند، و در هبوطش به هادس قلبهای سنگی خدایان زیرزمین را به حرکت درآورد. زمانی که هرمس در «سرودهای هومری برای هرمس»، چنگ رومی را اختراع میکند، اول از همه آوازی دربارهٔ تولد خدایان میخواند.[۳۰] تئونوگیا هزیود، نه تنها کاملترین متن باقیمانده دربارهٔ خدایان است، بلکه کاملترین متن باقیمانده از اشعار کهن میباشد که دارای نیایشهای طولانی برای موزها است. تبارنامه ایزدان موضوع بسیاری از اشعار از بین رفته نیز میباشد که از جمله آنها میتوان به موارد نسبت داده شده به اورفئوس، موسایئوس، اپیمنیدس، آباریس، و سیار شاعران بلندپایه اشاره کرد. نشانههایی وجود دارند که بیان میکنند افلاطون با تبارنامه ایزدان اورفئوس آشنایی داشتهاست.[۳۱] اغلب افراد نسبت به اعتقادات مذهبی خود سکوت میکردند، و زمانی که این اعتقادها وجود دارد طبیعت فرهنگ به وسیله اعضای یک جامعه بروز نخواهد یافت. بعد از آن که آنها دیگر اعتقاداتی مذهبی نبودند، کمتر کسی از این آیینها و مراسم آگاه خواهد بود.
تصاویری که در اشعار و آثار هنری مذهبی یافت میشوند، تفسیر شده و احتمالاً، در بسیاری از اسطورهها و داستانها به غلط تفسیر شدهاند. با توجه به فلسفه نوافلاطونی و اوراق پاپیروسی از زیر خاک بیرون آمده، بخش اندکی از آنها جان سالم به در بردهاند. یکی از این اوراق، به نام پاپیروس درونی اکنون ثابت میکند که دستکم از سده پنجم پیش از میلاد، اشعار خداشناسی-کیهانشناسی اورفئوس وجود داشتهاند.[۳۲]
اولین فلاسفهای که به دنبال خاستگاه جهان بودند، علیه مفاهیم اسطورهای محبوب که مدتها بود در یونان وجود داشت واکنش نشان دادند. برخی از این مفاهیم محبوب را میتوانم در اشعار هومر و هزیود دید. در آثار هومر، زمین یک صفحه تخت است که در رودخانه اوکئانوس شناور میباشد و بر نیمکره بالا یا آسمان که شامل خورشید، ماه و ستارگان است، تسلط دارد. خورشید (هلیوس)، مانند یک ارابهران، آسمان را طی میکند و در طول شب، در کاسهای طلایی در اطراف زمین، کشتی میراند. خورشید، زمین، آسمان، رودخانهها و بادها در دعاها و سوگندها ذکر شدهاند. شکافهای طبیعی به معنای دروازه ورود به خانه زیرزمینی هادس و اجداد او (خانه مردگان) اند.[۳۳] همواره تحت تأثیر فرهنگهای دیگر موضوعاتی جدید فراهم میشد.
گروه ایزدان یونانی
بر اساس اسطورهشناسی دوران کلاسیک، بعد از سرنگونی تیتانها، گروه ایزدان (پانتئون) و ایزدبانوان برپا شد. در میان ایزدان اصلی یونان، ایزدان المپنشین بودند که بالای کوه المپ و تحت نظارت زئوس پدید آمدند. (محدودیت آنها به ۱۲ عدد، ظاهراً به ایدههای مدرن نسبت داده میشود)[۳۴] به جز المپ، خدایان متنوع پرستششده یونانی در اطراف، خدای نیمهانسان-نیمهبز شکل پان، نیمف (روحهای رودخانهها)، نیاد (که در چشمهها ساکن است)، دریاد (که روح درختان است)، نرئیدها (که ساکن دریاست)، خدایان رودخانه، ساتیر، و غیره میباشد. بهعلاوه، نیروهای تاریک جهان زیر زمین وجود داشتند که از جمله آنها الهههای انتقام اند که مجرمان را تعقیب میکنند.[۳۵] به افتخار پانتئونهای یونان باستان، شعرا، آوازهای هومری را ایجاد کردند (مجموعهای از سیوسه آواز).[۳۶] به عقیده گرگوری نگی، آوازهای هومری بزرگتر به عنوان مقدماتی ساده، هر یک خدایی را فرا میخوانند.[۳۷]
در مجموعه عظیم اسطورهها و افسانههای یونانی، ایزدان ملی مردم یونان در کالبد آرمانی انسانی توصیف شدهاند. بر اساس گفتههای والتر بورکت، ویژگیهای توصیفی قائل شدن جسم انسانی برای خدایان اینست که، «خدایان یونانی انسانند، نه انتزاعی، ذهنی یا مفهومی».[۳۸] بدون در نظر گرفتن اشکال اساسی خدایان یونان باستان، آنها اغلب دارای قابلیتهای خارقالعادهای هستند؛ بهطور قابل توجه، خدایان تحت تأثیر بیماریها قرار نمیگیرند، و تنها در شرایط بسیار بسیار ویژه زخمی میشوند. یونانیان جاودانگی را مشخصهای از خدایان خود میدانستند؛ این جاودانگی، همراه با جوانی لایزال، حاصل استفاده مکرر شهد بود که در اثر آن خون الهی در رگهایشان نو میشد.[۳۹]
هر ایزد از سلسله خود فرود آمدهاست، منافعی جدا را دنبال میکند، در محدوده معینی تخصص دارد، و به وسیله شخصیتی واحد اداره میشود؛ با این وجود، این توصیفات از متون باستانی متعددی ریشه گرفتهاند، در نتیجه همواره با هم موافق نیستند. وقتی در اشعار، مناجات، یا مکاتب، به این خدایان اشاره میشود، از نامها و القاب ترکیبی در آنها استفاده میگردد، تا آنان را از خدایان مشابه خود متمایز گردانند (برای مثال آپولون موساگتس همان "آپولون، رهبر موزهاست"). از طرف دیگر، یک لقب بخش ویژهای از یک ایزد را معین میکند.
بسیاری از ایزدان به بخش معینی از زندگی مربوط میشوند. برای مثال، آفرودیته، ایزدبانوی عشق و زیبایی، آرس ایزد جنگ، هادس ایزد جهان زیر خاک، و آتنا ایزدبانوی هوش و شجاعت است.[۴۰] برخی ایزدان مانند آپولون و دیونیسوس، دارای شخصیتهای پیچیده و مخلوطی از عملکردها بودند، درحالی که دیگران، مانند هستیا، و هلیوس اندکی فراتر از تجسم شخصیتند. اصلیترین نیایشگاههای یونان باستان، بهشمار محدودی از خدایان اختصاص یافتهاند، که مربوط به مکاتب سراسری یونانی (پانهلنیک) میباشند. اما، در مناطق و روستاهای منحصر بهفرد رایج بود که مکاتب خود را به ایزدان کوچکتر اختصاص دهند. بسیاری از شهرها از افتخار دربرداشتن خدایان مشهور و مراسم و اسطورههای مرتبط با آنان برخوردار بودند. در دوره قهرمانی، آیین قهرمانان، مراسم خدایان را تکمیل کرد.
دوره ایزدان و انسانهای فانی
پل ارتباطی دورهای که ایزدان به تنهایی زندگی میکردند و دورهای که دخالت الهی در امور انسان محدود شد، یک دوره انتقالی است که در آن، خدایان و انسانهای فانی به سمت هم حرکت میکنند. این همان روزهای اول جهان است که گروهها با آزادی بیشتری نسبت به بعد، با یکدیگر مخلوط میشدند. بیشتر این داستانها را اوید در کتاب دگردیسیهای خود بیان کردهاست و آنها اغلب به دو دسته موضوعی تقسیم میشوند: داستانهای عشق، و داستانهای مجازات.[۴۱]
داستانهای عاشقانه اغلب شامل رابطه جنسی با محارم، فریب یا تجاوز خدای مذکر به زن فانی، و در نتیجه ایجاد فرزند قهرمان میباشد. این داستانها در حالت کلی بیان میکنند که باید از روابط بین خدایان و انسانهای فانی جلوگیری کرد؛ حتی روابط موافق به ندرت پایان خوشی داشتند.[۴۲] در موارد معدودی، زن الهی با مرد فانی رابطه برقرار میکند، نمونهای از آن در سرود هومری آفرودیته ذکر شدهاست. این الهه با آنخیسس رابطه جنسی برقرار میکند و در نتیجه آینیاس به دنیا میآید.[۴۳]
نوع دوم (داستانهای مجازات) شامل تخصیص یا اختراع برخی از مصنوعات مهم فرهنگی میباشد، مانند زمانی که پرومته آتش را از خدایان میدزدد، زمانی که تانتالوس، شهد را از جام زئوس میدزدد و به افراد خود میدهد، راز خدایان را برای آنان آشکار میسازد، زمانی که پرومته یا لیکائون قربانیکردن را کشف میکند، زمانی که دمتر کشاورزی و اسرار را به تریپتولموس میآموزد، یا زمانی که مارسواس، درشتنی را اختراع میکند و با آپولو، وارد مسابقهای در موسیقی میشود. ایوان موریس، ماجراهای پرومته را با عنوان "مکانی، میان تاریخ خدایان و انسانهاً بیان میکند.[۴۴] قطعهای از یک پاپیروس بینام، که به قرن سوم مربوط است، مجازات لیکورگوس، پادشاه تراکیه را به دست دیونیسوس نشان میدهد، که خیلی دیر خدای جدید را به رسمیت میشناسد و در نتیجه دچار مجازاتی مخوف میشود که تا زندگی پس از مرگ نیز برایش ادامه مییابد.[۴۵] داستان رفتن دیونیسوس به تراکیه، باری برپایی آیین خود، موضوع یکی از تراژدیهای سهگانه آن دوران است.[۴۶] در داستانی دیگر، یعنی باخای اوریپید، پادشاه تبای، پنتئوس، به دست دیونسیوس مجازات میشود، زیرا او به این خدا بیاحترامی و از مایندادسها (پرستندگان مونث خدا) جاسوسی کرده بود.[۴۷]
در داستانی دیگر، بر اساس یک داستان مردمی قدیمی،[۴۸] و بازتاب یک موضوع مشابه، دمتر به دنبال دختر خود، پرسفونه بوده، که شکل یک پیرزن به اسم دوسو را به خود گرفته بود. سلئوس، پادشاه الوزیس در آتیک، با گرمی از دمتر استقبال کرد. دمتر برای قدردانی از پذیرایی گرم سلئوس، تصمیم گرفت پسرش دموفون را به یک خدا تبدیل کند، اما او قادر به تکمیل مراسم نشد، زیرا مادرش متانیرا وارد شد و پسرش را در آتش دید و از ترس فریاد کشید، که این کارش دمتر را عصبانی کرد. دمتر از اینکه آن زن فانی نادان مفهوم و تشریفات را درک نمیدانست اظهار تاسف نمود.[۴۹]
دوره قهرمانی
دوره زندگی قهرمانان را دوره قهرمانی یونان گویند.[۵۰] اشعار حماسی، چرخههایی از داستانها را پیرامون قهرمانان رویدادهای مشخص ایجاد نموده و میان قهرمانان داستانهای مختلف ارتباط محکمی برقرار کردهاست. براساس گفتههای کن دودن، «حتی یک تأثیر حماسی وجود دارد: ما میتوانیم در نسلهای پیدرپی سرنوشت خانوادهها را دنبال کنیم.»[۲۰]
بعد از گسترش آیین قهرمانی، خدایان و قهرمانان قلمرویی تشکیل دادهاند و در سوگندها و مناجاتی که به آنها اشاره دارند، با یکدیگر پیوند یافتهاند.[۲۲] در مقابل دوره خدایان، در دوره قهرمانان، فهرست قهرمانان هرگز شکلی ثابت و نهایی نداشتهاست؛ دیگر هیچ خدای بزرگی آفریده نشد، ولی قهرمانان جدید همواره میتوانستند از اترش مرده بیرون برخیزند. تفاوت مهم دیگر میان آیین قهرمانی و آیین خدایان اینست که قهرمان به مرکز هویت گروه محلی تبدیل میشود.[۲۲]
رویدادهای هرکول، مطلع دوره قهرمانان است. سه رویداد بزرگ به این دوران نسبت داده میشود: سفر آرگونوتها، چرخه تبان و جنگ تروآ.[۵۱]
هرکول و هراکلیدای
برخی محققان معتقدند[۵۲] در پشت اسطورهشناسی پیچیده هرکول، احتمالاً مردی واقعی وجود داشت، که شاید پهلوانی از امپراتوری آرگوس بود. برخی محققان بر این اعتقادند که داستان هرکول تمثیلی از خورشید است که سالانه از ۱۲ برج آسمان عبور میکند.[۵۳] سایرین، به اسطورههای اولیه از دیگر فرهنگها اشاره میکنند که داستان هرکول را به عنوان اقتباسی محلی از اسطورههای قهرمان نشان میدهند و به خوبی ایجاد شدهاند. طبق تصورات، هرکول فرزند زئوس و آلکمنه، نوه پرسئوس است.[۵۴] ویژگیهای خارقالعاده و منحصر به فرد او، به همراه بسیاری از موضوعات فولکلور، مواد بیشتری برای این افسانه محبوب فراهم آوردند. او به عنوان یک قربانیکننده نشانداده شده، مؤسس قربانگاهها معرفی شده، و طبق تصورات در خوردن بسیار حریص بودهاست. از ویژگی آخر او در بسیاری از طنزها استفاده شدهاست، درحالی که پایان تراژیک داستانش، ابزاری مناسب را برای تراژدی فراهم میکند.[۵۵] در ادبیات و هنر، هرکول به عنوان مردی بسیار قدرتمند با قدی معتدل توصیف شدهاست؛ سلاح ویژه او کمان بود ولی اغلب از گرز نیز استفاده میکرد. نقاشیهای روی گلدانها محبوبیت بینظیر هرکول را نشان میدهند. جنگ او با شیر، صدها بار به تصویر کشیدهشدهاست.[۵۶]
هرکول وارد اساطیر رومی و اتروسکی نیز شده، و فریاد هرکول همانطور که در میان یونانیان شهرت دارد، بین رومیان نیز رایج است.[۵۶] در ایتالیا او را به عنوان خدای بازرگانان و تجار میستودند، اگرچه دیگران نیز به دلیل ویژگی خوششانسی و فرار از خطر او را مورد پرستش قرار میدادند.[۵۴]
هرکول از طریق ملاقات با نیاکان رسمی پادشاهان دوریها، به بالاترین درجه اجتماعی منصوب شد. این موضوع از مهاجرت دوریها به پلوپونز معلوم میگردد. هولوس، قهرمان یک قبیله دوری، پسر هرکول و یکی از هراکلیدایها شد (فرزندان متعدد هرکول، بهویژه فرزندان هیلوس—سایر هراکلیدایها عبارتند از ماکاریا، لاموس، مانتو، بیانور، تلپولموس، و تلفوس). این هراکلیدایها امپراطوریهای پلوپونزی را که شامل موکنای، اسپارت، و آرگوس بود فتح کردند، و بر اساس افسانهها، حق حکمرانی بر اجدادشان را ادعا نمودند. به برخاستن آنها برای تسلط، اغلب "تهاجم دوریهاً گویند. بعدها امپراطوران لیدی و مقدونی نیز از هراکلیدایها بودند.[۵۷]
سایر اعضای این نسل اولیه قهرمانان مانند پرسئوس، دئوکالیون، تسئوس و بلروفون، صفات رایج بسیاری مشابه هرکول داشتند. مانند او، ویژگیهای آنان منحصربهفرد، خارقالعاده و نزدیک متل (قصه) است، زیرا آنان نیز هیولاهایی مانند شیمر و مدوسا را کشتند. ماجراهای بلروفون پیشپا افتادهاند، و از این رو مشابه ماجراهای هرکول و تسئوس میباشند. فرستادن یک قهرمان به مرگ فرضی نیز موضوعی رایج بود که در این داستانهای سنتی قهرمانی اولیه مانند پرسئوس و بلروفون مورد استفاده قرار گرفت.[۵۸]
آرگونوتها
نوشتار اصلی: آرگونوتها
تنها شعر حماسی هلنیستی باقیمانده، آرگونوتیکا، اثر آپولونیوس از رودس (شاعر حماسی، محقق و مدیر کتابخانه اسکندریه مصر) اسطوره سفر دریایی یاسون و آرگوناتها را برای بازیابی پشم زرین از سرزمین اسطورهای کولخیس بیان میکند. در آرگونوتیکا، به دستور پادشاه پلیاس، یاسون گرفتار میشود، به این پادشاه ابلاغ شده بود که فردی با یک صندل خواهد آمد و نمسیس او خواهد بود. یاسون یکی از صندلهای خود را در رودخانه از دست داد، وارد دربار پلیوس شد، و این حماسه شکل گرفت. تقریباً تمام قهرمانان نسل بعد از هرکول، همراه یاسون، در کشتی آرگو به سمت پشم زرین حرکت نمودند. همچنین تسئوس در میان این نسل بود، او به کرت رفته بود تا سر مینوتور را ببرد؛ آتالانته، زن قهرمان، و ملئاگروس، که دارای چرخه حماسی در رقابت با ادیسه و ایلیاد بود. پیندار، آپولونیوس از روده و بابیلیوتکا، تلاش کردند لیست کاملی از آرگوناتها را ارائه دهند.[۵۹]
اگرچه آپولونیوس این داستان را در قرن سوم قبل از میلاد نوشتهاست، اما ریشه آن به قبل از داستان ادیسه بازمیگردد، که ظاهراً اودیسئوس با ویژگیهای یاسون خو گرفتهاست (سرگردان بودن اودیسئوس برپایه آن بودهاست).[۶۰] در دوران باستان، این سفر یک حقیقتی تاریخی بود، و این حادثه در دریای سیاه اطراف یونان رخ داد.[۶۱] همچنین این داستان بسیار محبوب است، و چرخهای از بسیاری از افسانههای محلی را شکل میدهد. به ویژه داستان مدئا، از تصورات اشعار تراژیک بهدست آمدهاست.[۶۲]
خانه آترئوس و چرخه تبان
میان آرگو و جنگ تروآ، نسلی وجود داشت که بهطور عمده به دلیل جرمهای مخوفش مشهور بود. این شامل اعمال آترئوس و تیئستس در آرگو نیز میشد. پشت اسطوره خانه آترئوس (یکی از دو خاندان قهرمان خانه لابداکوس)، مسئله انتقال قدرت و روش ورود به سلطنت وجود دارد. آرتئوس و تیئستس دوقلو، به همراه فرزندانشان نقشی محوری در تراژدی انتقال قدرت در مکنای ایفا میکنند.[۶۳]
چرخه تبان با رویدادهای مربوط به کادموس، بنیانگذار شهر، و بعدها با کارهای لایوس و ادیپ در تبس ارتباط دارد؛ مجموعهای از داستانها که در نهایت منجر به غارت شهر به دست اپیگونها شد.[۶۴] متون حماسی اولیه نشان میدهند ادیپ بعد از این وحی که یوکاسته مادرش بود، به حکومت بر تبس ادامه دادهاست، او بعداً بار دیگر ازدواج میکند و از زن دوم خود صاحب فرزند میشود—این داستان بهطور قابل توجهی با داستانی که از طریق تراژدی و متون اسطورهای بعدی میدانیم، متفاوت است.[۶۵]
جنگ تروآ و پیامدهای آن
نقطه اوج اساطیر یونانی جنگ تروآ است، که بین یونان و تروآ اتفاق افتاد. در آثار هومر، مانند ایلیاد، داستانهای اصلی شکل و تجسم یافته، و موضوعات منحصر به فرد، بعدها و به ویژه در درامهای یونانی شفافسازی شدهاند. به دلیل داستان آینیاس، قهرمانی تورآ که آنجا را ترک کرد و شهری را بنا نهاد که امروزه بدان روم میگویند، جنگ تروآ در فرهنگ رم باستان نیز محبوبیت عظیمی بهدست آوردهاست، این موضوع در کتاب انهاید ویرژیل (کتاب دوم ویرژیل که مشهورترین منبع به آتش کشیده شدن تروا میباشد) ذکر شدهاست.[۶۶] در نهایت دو نوشته شبه تاریخی به زبان لاتین وجود دارند که نامهایشان دیکتیس کرتنسیس و دارس فریگیئوس میباشند.[۶۷]
چرخه جنگ تروآ، که مجموعهای از اشعار حماسی میباشد، با رویدادهایی آغاز شد که منجر به جنگ شدند: اریس و سیب طلایی کالیستی، و قضاوت پاریس، ربودن هلن، قربانی کردن ایفیگنیا در آولیدا. یونانیان برای برگرداندن هلن، تمام نیروهای نظامی خود را به رهبری آگاممنون، برادر منلائوس، و پادشاه آرگوها و موکنای روانه کردند، اما تورآ از بازگرداندن هلن امتناع کرد. ایلیاد، که طول جنگ را ده سال ذکر میکند، از اختلاف بین آگاممنون و آشیل سخن میگوید. آشیل بهترین جنگجوی یونانی بود، و پس از کشته شدن دوست نزدیکش، پاتروکلوس به دست هکتور، پسر پریاموس، فرمانروای تروآ، به نبرد با وی رفت و او را کشت. پس از کشتهشدن هکتور، متحدانی عجیب به تروا میپیوندند، که از جمله آنها پانتهزیله، ملکه آمازونها، و ممنون، پادشاه حبشه و پسر ائوس میباشند.[۶۸] آشیل هر دوی آنان را میکشد، اما نهایتاً پاریس با پرتاب پیکانی به سمت پاشنه آشیل، او را از پا درمیآورد. پاشنه آشیل تنها بخش بدن او بود که رویینتن نبود. یونانیان قبل از تصرف کامل تروآ، باید ابتدا تصویر چوبی تصویر آتنا (پالادیوم) را از داخل دژ میدزدیدند. آنان نهایتاً به کمک آتنا، اسب تروآ را ساختند. با وجود هشدارهای کاساندرا، دختر پریاموس، که در پیشگویی خبره بود، سینون، جنگجوی یونانی تورآ را متقاعد ساخت تا اسب را به عنوان هدیهای از سوی آتنا، به درون دیوارهای تروآ برند؛ مار دریایی، لائوکوئون کشیش را که سعی کرد اسب را خراب کند، بلعید. شبهنگام ناوگان یونان بازگشت و یونانیانی که در اسب مخفی شده بودند، در تروآ را گشودند. در طی جنگی که روی داد، پریاموس و تمام فرزندان باقیمانده اش به قتل رسیدند؛ زنان تروآ به عنوان برده به شهرهای مختلف یونان فرستاده شدند. سفرهای دریایی ماجراجویانه رهبران یونان به سوی خانه (شامل سرگردانیهای اودیسئوس و آئنیاس (آئنید)، و قتل آگاممنون) در دو شهر حماسی به نامهای "بازگشت " و "ادیسه" هومر بیان شدهاند.[۶۹] چرخه تروا نیز شامل ماجراهای فرزندان نسل تروا (برای مثال اورستس و تلماخوس) میباشد.[۶۸]
جنگ تروآ موضوعات متنوعی را فراهم کردهاست و به یک منبع اصلی الهام برای هنرمندان یونانی تبدیل شدهاست (برای مثال متوپه در پارتنون غارت تورآ را به تصویر کشدهاست)؛ این تقدم هنری برای موضوعات که از چرخه تروآ حاصل شدهاست، اهمیت آن را برای تمدن یونان نشان میدهد.[۶۹] چرخههای اسطورهای مشابهی برای مجموعهای از نوشتههای ادبی اروپا الهام بخش بودهاند. برای مثال، نویسندگان تورآ در قرون وسطا، که در درجه اول با هومر آشنا نیستند، در افسانه تروآ، منبعی غنی از داستانهای قهرمانی و رمانتیک و چهارچوبی مناسب برای ایدههای مهم خود یافتهاند. نویسندگان قرن دوازدهم میلادی مانند بنوا دو سنت-مور (نویسنده داستان عاشقانه تروآ (۱۱۵۴–۶۰))، و جوزف از اکستر (نویسنده کتاب در جنگ تروآ، ۱۱۸۳)، بر اساس نسخه یافته شده در «دیکتس اند دیرز» داستان را بازنویسی میکنند. بنابرین آنها از نظر هوراس و مثال ورژیل پیروی مینمایند: آنها به جای گفتن چیزی کاملاً نو، شعری از جنگ تروآ را میسرایند.[۷۰]
ار اصلیترین قهرمانانی که در جنگ تروآ حضور داشتند میتوان به این موارد اشاره کرد:
در جناح تروآ:
- اینیاس
- هکتور
- پاریس
در جناح یونان:
- آژاکس (دو آژاکس وجود داشت)
- آشیل
- پادشاه آگاممنون
- منلائوس
- اودیسئوس
اساطیر ماندگار
در ۳۳۸ پیش از میلاد، یونان به دست فیلیپ دوم مقدونی افتاد و به زودی بخشی از امپراتوری اسکندر مقدونی شد. اما کمتر از دو سده بعد، در ۱۴۶ پیش از میلاد قدرت گستردهٔ روم باعث شد که یونان به یک استان رومی تنزل یابد. اما این پایان فرهنگ یونانی نبود، زیرا رومیها بسیاری از ایزدان و ایزدبانوان یونانی را با نامهای دیگر اقتباس کردند (زئوس به ژوپیتر، آفرودیته به ونوس و هراکلس به هرکول تبدیل شد). اعتقاد یونانیان به ایزدان بین ۸۰۰ و ۳۳۰ پیش از میلاد به اوج خود رسید. هر یک از شهرهای یونان باستان صاحب اسطورهها، قهرمانان و جشنهای ویژهٔ خود شد. با وجود تفاوتها، شعایر و جشنهایی مثل بازیهای المپیک وجود داشت که همه آزادان یونانی میتوانستند در آن شرکت کنند. علاوه بر این، منظومههای بزرگ حماسی هومر، هزیود و دیگر خنیاگران در سراسر جهان یونانی شناخته شده بود. مضامین جهانی همچون سفر یاسون و آرگوناتها در جستجوی پشم زرین، دوازده خوان هرکول، ماجراجویی اودیسئوس در بازگشت از جنگ تروآ به شکلگیری مفهوم ملیت کمک کرد. افسانههای یونانی بخشی از سنت داستانگویی است که از عصر برنز آغاز شد و داستانها و پیشزمینه آنها به تدریج در عصرهای کهن و کلاسیک تبدیل به ادبیات نوشتاری گشت.
تمدن غرب طی سدههای متمادی اساطیر را فقط در اساطیر یونان متجلی میدیدهاست. تنها زمانی که مجموعههای اساطیری فرهنگهای دیگر به وجود آمد، روشن شد که اساطیر یونانی چقدر منحصر به فرد بوده و چه نقش مهمی داشتهاند. سنت داستانگویی باعث رواج اسطورهها شد و بدین وسیله دهانبهدهان میگشت. از این رو، ایزدان را به هنگام نگارش اسطورهها در حدود ۷۵۰ پیش از میلاد به خوبی میشناختند. وقتی در سدهٔ ۵ پیش از میلاد آتن مرکز حیات معنوی شد، بیش از نیمی از جمعیت بزرگسال و مذکر شهر میتوانستند بنویسند و بخوانند. سطح سواد در همهٔ شهرهای یونانی این دوره بالاتر از دورههای دیگر فرهنگ غرب پیش از قرن بیستم بود.
در مرکز اساطیر یونانی، ایزدانی وجود داشتند که گفته میشد بر روی المپ، بلندترین کوه یونان زندگی میکردند. ایزدان و ایزدبانوهای المپ شبیه به مردان و زنان بودند (اگرچه آنها این اختیار را داشتند تا شکل خود را به حیوانات یا چیزهای دیگری تغییر دهند) که بر طبق بسیاری از افسانهها آنها نسبت به احساسات و عواطف انسانها آسیبپذیر بودند. دوازده ایزد اصلی المپنشین در اساطیر یونانی شامل: زئوس پادشاه و پدر تمام ایزدان، هرا ملکهٔ ایزدان و الههٔ ازدواج و زنان، آفرودیته الهه عشق و زیبایی، آپولو ایزد شعر و موسیقی، آرس ایزد جنگ یونانی، آرتمیس الهه شکار و حیوانات، آتنا ایزدبانوی عقل و خرد، دمتر الهه کشاورزی و حاصلخیزی، دیونیسوس ایزد شراب و جشن، هفائستوس ایزد آتش و آهنگری، هرمس ایزد پیغامرسان و پوزئیدون ایزد دریاها بودند. گاهی وقتها ایزدان دیگری همچون هادس، هستیا و اروس را نیز جزوه المپ نشینان برمیشمارند.
جشنهای عمومی و خصوصی
یونانیان باستان به دو صورت به اسطورهها گوش فرا میدادند: جشن خصوصی و جشن عمومی. آنچه از اسطورهها میدانیم برگرفته از کتیبهها و آرایهها بر ظروف سفالی است که در مجالس خصوصی شعر موسیقی رواج داشت. جشنهای عمومی چشمانداز بزرگتری داشت و حدود شانزده هزار نفر میتوانستند از یک ضیافت عمومی، قربانی مذهبی و نمایش لذت ببرند. راپسودها بازیگران حرفهای بودند که اشعار مبتنی بر اساطیر را با موسیقی میخواندند.
مفاهیم اسطوره در یونان و روم
در یونان باستان، اسطوره در قبل زندگی روزمره قرار داشت.[۷۱] یونانیان اسطوره را بخشی از تاریخ خود میدانند. آنها برای توصیف پدیدههای طبیعی، تغییرات فرهنگی، و دوستان و دشمنان سنتی از اسطوره استفاده میکردند. ترسیم کردن نزول رهبران از یک خدا یا قهرمان، مایه افتخار بود. کمتر کسی شک دارد که یک رویداد حقیقی پشت جنگ تروآ بیان شده در ایلیاد و ادیسه وجود دارد. بر اساس گفتههای ویکتور دیوس هنسن، یک تاریخدان نظامی، مقالهنویس سیاسی و استاد مطالعات کلاسیک، و جان هیس، دانشیار مطالعات کلاسیک در دانشگاه سانتا کلارا، یونانیان میپنداشتند دانش عمیق اشعار حماسی هومر پایه تغییر انتقال فرهنگ آنان به سایر فرهنگهاست. هومر و اشعارش «معرفت یونان» بودند.[۷۲]
فلسفه و اسطوره
بعد از توسعه فلسفه، تاریخ، نثرنویسی و خردگرایی در اواخر قرن پنجم قبل از میلاد، سرنوشت خدایان نامعلوم شد، و شجرهنامههای الهی جای خود را به مفاهیم تاریخی دادند، که این مفاهیم سعی بر کنار گذاشتن ماوراءالطبیعه (مانند تاریخ توسیدید) داشتند.[۷۳] درحالی که شعرا و داستاننویسان بر روی اسطورهها تمرکز داشتند، مورخان و فلاسفه یونانی از آنان انتقاد میکردند.[۷]
تعداد اندکی از فلاسفه تندرو مانند زنوفان، در حدود قرن ششم قبل از میلاد، به داستانهای شعرا، برچسب کفرگویی و دروغ را میزدند؛ زنوفان معتقد بود آنچه که هومر و هزیود به خدایان نسبت میدهند «همه مایه خجالت است؛ آنان دزدی و خیانت میکنند و به یکدیگر مکر میورزند!»[۷۴] این خط عقیده در جمهور و قوانین افلاطون به برجستهترین شکل بیان شدهاست. افلاطون اسطورهها مجازی خود را ایجاد میکند (برای مثال تصویری از ار در جمهور)، به داستانهای سنتی حقهها، دزدیها و زناکاریهای خدایان حمله، و به نقش مرکزی آنها در ادبیات اعتراض میکند.[۷] انتقاد افلاطون اولین چالش جدی برای سنت اسطورهپرستی یونان بود،[۷۲] که با عبارت «پچپچ همسران پیر» بدان اشاره دارد.[۷۵] ارسطو نیز از روشهای فلسفی پیش-سقراطی دربارهٔ اسطورهها انتقاد میکند و تأکید دارد که «هزیود و نویسندگان دینی تنها به چیزی میاندیشیدند که به گوششان میرسید، و ما برایشان هیچ ارزشی قایل نیستیم… اما استفاده از نویسندگانی که به روش اسطورهای میاندیشند بیفایده است؛ مانند کسانی که با اثبات اظهاراتشان پیش میروند، ما باید آنان را به چالش بکشیم.»[۷۳]
با این وجود حتی افلاطون نیز تصمیم نگرفت خود و جامعهاش را بهطور کامل از اسطوره جدا کند؛ خصوصیات او که به سقراط وابسته بودند، بر پایه الگوهای هومری و تراژیک سنتی قرار دارند، افلاطون از این ویژگیها برای معرفی زندگی صالح معلمش (سقراط) استفاده کرد:[۷۶]
اما شاید باید کسی بگوید: «سقراط، آیا تو شرمسار نیستی که چنین مسیری را پیمودهای، که اکنون در نتیجه آن، در خطر مرگ و زوال قرار داری؟» اما من باید فقط یک جواب به او بدهم: «آقا، شما خوب صحبت نمیکنید، اگر در یک مرد اندکی هوش وجود داشته باشد، باید خطر زندگی یا مرگ را در نظر بگیرد، و نه تنها به این اکتفا نکند، بلکه توجه نماید که کارهایی که انجام میدهد درستند یا غلط، و آیا او مردی خوب است یا بد. با توجه به گفته شما، تمام نیمهخدایانی که در تروآ مردند، باید موجود بدی باشند، مثلاً پسر تتیس (آشیل) که از خطر نفرت داشت، در مقایسه با تحمل هر رسوایی، باید چنین میکرد و زمانی که مادرش (او یک ایزدبانو بود)، به او گفت که او قرار است هکتور را سر برد، اعتقاد دارم چیزی شبیه این بود،
- پسرم، اگر بخواهی انتقام مرگ دوستت، پاتروکلوس را بگیری و هکتور را بکشی، باید خودت هم بمیری؛ در این صورت بعد از هکتور، مرگ در پی تو خواهد بود.»
زمانی که او این را شنید، مرگ و خطر را سنجید، و به این نتیجه رسید که زندگی با ترس و بدون انتقامگیری بدتر از مرگ است،
- اگر من بعد از انتقامگیری از فرد خطاکار بمیرم، پس اینجا (یونان) نخواهم ماند، بر کشتیهایی که به سمت تروآ میروند سوار خواهم شد و مرگ را در آغوش خواهم کشید.
هانسون و هیس معتقدند که مردم تمدن یونانی طرد سنت هومری به دست افلاطون را نپذیرفتند.[۷۲] اساطیر کهن در آیینهای محلی زنده ماندند، به تأثیرگذاری بر اشعار ادامه دادند و به موضوع نقاشی و مجسمهسازی بدل شدند.[۷۳]
در قرن پنجم قبل از میلاد، اروپید تراژدینویس، سنتهای کهنه را به بازی گرفت و تمسخر کرد، و از طریق صدای شخصیتهایش شک و تردید را به دل مردم راه داد. اما موضوع نمایشهای او بدون استثنا از اساطیر انتخاب شده بودند. بسیاری از این نمایشنامهها برای پاسخ به نسخههای سابق اساطیر یکسان یا مشابه نوشته شده بودند. اروپید در اصل خدایان را رد کرد و با ایرادی مشابه آنچه که قبلاً گرنوکراتس بیان کرده بود، به آنان حمله نمود: خدایان، همانطور که سنت نشان میدهد، بسیار انساندیساند.[۷۴]
خردگرایی هلنیستی و رومی
در طول عصر هلنیستی، اسطورهشناسی اعتبار زیادی یافت، که نشاندهنده کلاس بالای دارندگان آن بود. در همین زمان، گردش دیرباورانه عصر کلاسیک بیشتر به زبانها افتاد.[۷۷] اوهمروس، اسطورهشناس یونانی سنت دنبالکردن یک پایه تاریخی واقعی برای موجودات و رویدادهای اسطورهای را تأسیس کرد.[۷۸] اگرچه آثار اصلی او از بین رفتهاست، دیودوروس و لاکتانتئوس اطلاعات زیادی از او ثبت کردهاند.[۷۹]
تأمل در هرمنوتیک اساطیر در امپراتوری روم محبوبتر شد، که علت آن نظریههای فیریکالیستی رواقیگری و فلسفه اپیکوری بود. رواقیگران خدایان و قهرمانان را با توجه به پدیدههای فیزیکی توصیف میکردند، درحالیکه اپیکوریستها، با شکل تاریخی بدانها مینگریستند. در همان زمان، در همان زمان، رواقیگران و نوافلاطونیها، اغلب بر اساس ریشهشناسی یونانی اهمیتهای اخلاقی سنت اسطورهای را ترویج دادند.[۸۰] لوکرتیوس، از طریق پیام اپیکوری خود، به دنبال خارج کردن ترسهای خرافی از اذهان پیروان خود بود.[۸۱] تیتوس لیویوس نیز دربارهٔ سنت اسطورهها دیر باور است و ادعا دارد هرگز قصد قضاوت دربارهٔ این افسانهها (داستانها) را نداشتهاست.[۸۲] چالش رومیان همراه با حس بسیار قوی و دفاعی نسبت به سنت دینی، سبب حمایت از ان سنت شد، و اذعان داشت که این سنت زمنیه پرورش بیشتر خرافات را فراهم میکند. مارکوس ترنتئوس وارو، که دین را به عنوان مکتبی بشری با اهمیت فراوان در حفظ خوبی در جامعه توصیف کرد، مطالعه گستردهای را پیرامون آیینهای دینی انجام داد. وارو در «آثار باستانی الهی» (که از بین رفتهاست، ولی کتاب شهر خدای آگوستین مفاهیم عمومی آن را بیان کردهاست)، بیان میکند درحالیکه مرد خرافی از خدایان میترسد، در مقابل یک انسان دینی مانند پدر و مادرش، به آنان احترام میگذارد.[۸۱] او در کتابش سه نوع خدا را متمایز میکند:
- خدایان طبیعت: تجسم بخشیدن به پدیدههایی مانند باران و آتش.
- خدایان شعرا: خدایانی که به دست شاعران بیپروایی ساخته شدهاند که میخواهند از این طریق احساساتشان تحریک شود.
۳ خدایان شهر: خدایانی که به دست قانونگذاران خردمند است تا به عموم مردم آرامش و آموزش دهند.
کشیشان رومی پذیرش ادبی و تمثیلی اساطیر را مضحک میدانند، و معتقدند اساطیر هیچ جایگاهی در فلسفه ندارند.[۸۳] سیسرون نیز به اسطوره توهین کرده، اما، مانند وارو، از حمایت از مذهب ملی حمایت نمودهاست. به سختی میتوان دریافت این خردگرایی تا چه میزان به داخل جامعه رخنه کردهاست.[۸۲] سیسرون ادعا میکند هیچکس (حتی پیرزنان و پسران) آنقدر نادان نیست که از حملات هادس یا وجود سکولا، قنطروس یا سایر موجودات مرکب بترسد،[۸۴] اما از طرق دیگر، این خطیب، از شخصیت خرافی و زودباور مردم شکایت و گلایه میکند.[۸۵] «خدایان طبیعت»، مفهومیترین خلاصه تفکرات سیسرون است.[۸۶]
تمایل به آمیختن اساطیر
در زمان روم باستان، یک اسطورهشناسی رومی متولد شد که از آمیختن ایزدان پرشمار یونانی و دیگر خدایان بیگانه به وجود آمده بود. دلیل این رویداد کم بودن اساطیر روم بود و استفاده از سنت اسطورهای یونان ویژگیهای خدایان رومی را تحت تأثیر قرار دادند.[۸۲] زئوس و ژوپیتر، نمونهای از این تأثیرپذیریها هستند. علاوه بر ترکیب این دو سنت اسطورهای، مشارکت رومیها با دینهای شرقی موجب ترکیبات بیشتر شد.[۸۷] برای مثال، آیین خورشید، پس از حملههای موفق اورلیان به سوریه، در روم شکل گرفت. خدایان آسیایی خورشید پرستان، و بعل با آپولو و هلیوس ترکیب شدند و سول اینویکتوس واحد را ایجاد کردند.[۸۸] در دین، آپولو از هلیوس یا حتی دیونیسوس متمایز است، اما متونی که این اساطیر را بیان میکنند به ندرت چنین توسعههایی را بازتاب کردهاند. پرستش خورشید به عنوان محافظ ویژه امپراتوری، تا پیش از آمدن و گسترش مسیحیت، آیین اصلی امپراتوری روم بود.
مجموعه سرودهای اورفئوس که از سده دوم میلادی به جای ماندهاند، به همراه «جشن ایزد کیوان» از ماکروبیوس آمبوسیوس تئودوسیوس (قرن پنجم)، تحت تأثیر نظریههای خردگرایی و تمایل به مخلوط کردن قرار گرفتهاند. سرودهای اورفئوس مجموعهای از اشعار پیش کلاسیک اند که به اورفئوس نسبت داده میشوند، و موضوعشان اساطیر مشهورند. در واقع، این اشعار را چندین شاعر مختلف سرودهاند و سرنخهایی غنی را پیرامون اسطورهشناسی پیشاتاریخ اروپایی میتوان در آنها یافت.[۸۹] هدف بیانشده «جشن خدای زحل» انتقال فرهنگ هلنیستی بود. این را میتوان از نوشتههای ماکروبیوس دریافت اگرچه بسیاری از خدایانی که او مورد اشاره قرار دادهاست به اساطیر مصری و شمال آفریقا بازمیگردد (که تفسیر ویرژیل را نیز تحت تأثیر قرار دادهاست). ظهور مجدد نظرات اسطورهشناسی در «جشن خدای زحل» تحت تأثیر اوهمریسم، رواقگرایان و نوافلاطونیان قرار گرفتهاست.[۸۰]
تفاسیر امروزی
برخی پژوهندگان با ایجاد درکی امروزی از اساطیر یونانی، عکسالعمل خود را نسبت به «گرایش سنتی مسیحیت به مخالفت با اساطیر یونانی»، که در پایان سده ۱۸ام رواج یافته بود، میلادی نشان دادند، که در آن تفسیر مسیحیت از اساطیر به عنوان «دروغ» یا حکایت، حفظ شده بود.[۹۰] در آلمان در حدود سال ۱۷۹۶، علاقه به هومر و اساطیر یونانی گسترش یافت. در گوتینگن، خوان ماتیاس گسنر، شروع به احیای آموزههای یونانی کرد، در عین حال، جانشینش کریستین گوتلوب هین، با یوهان یواخیم وینکلمان همکاری کرد و تحقیق در زمینه اسطورهشناسی را در آلمان و سایر مکانها بنیانگذارد.[۹۱]
روشهای مقایسهای و روانکاوی
توسعه زبانشناسی مقایسهای در سده ۱۹ام، به همراه اکتشافات قومشناسی در سده ۲۰ام، علم اسطوره را ایجاد نمود. از زمان دوره رومانتیک، تمام مطالعات اسطورهای، مقایسهای بودهاند. ویلهم نمهارت، جیمز فریزر، و استیث تامسون روشهای مقایسهای را به خدمت گرفتند تا موضوعات فولکلور و اسطورهای را طبقهبندی کنند.[۹۲] در سال ۱۸۷۱، ادوارد بورنت تیلور کتاب «فرهنگ بدوی» را منتشر کرد. او در این کتاب از روشهای مقایسهای استفاده نمود و سعی کرد ریشه و تکامل دین را توضیح دهد.[۹۳] رویه تیلور در به یکدیگر مربوط ساختن فرهنگ مادی، آیین پرستش و اسطوره برگرفته از فرهنگهای بسیار مجزا، کارل گوستاو یونگ و جوزف کمبل را تحت تأثیر قرار داد. ماکس مولر علم جدید اسطورهشناسی مقایسهای را در مطالعه اساطیر به کار بست، و در آن تحریفهایی را تشخیص داد که از الهیات طبیعی آریایی باقیمانده بود. برونیسلاو مالینوفسکی بر روشهایی از اسطوره تأکید کرد که وظایف رایج اجتماعی را انجام میدهد. کلود لوی-استروس و سایر ساختارگرایان، روابط و الگوهای رسمی اساطیر در سراسر جهان را مقایسه کردهاند.[۹۲]
زیگموند فروید مفهوم فراتاریخی و زیستی انسان و نظر دربارهٔ اسطوره را به عنوان توصیف یک ایده سرکوبشده معرفی کرد. تعبیر خواب پایه تفسیر اسطورهای فروید است و مفهوم خواب فروید، اهمیت ارتباطهای متنی برای تعبیر هر عنصر منحصر به فردی در رؤیاها را نشان میدهد. این پیشنهاد موجب یافتن نقطهای مشترک بین روش ساختارگراها و روانکاوها در اسطوره میشود.[۹۴] کارل گوستاو یونگ با تئوری «ناخودآگاه جمعی»، روش فراتاریخی، روانشناسی را توسعه داد و نمونه اولیه، در یک اسطوره به شکل رمز درآمد که از آن خارج میشود.[۲] براساس گفتههای یانگ، «عناصر ساختاری شکلدهنده اسطوره باید در ضمیر ناخودآگاه وجود داشته باشند.»[۹۵] رابرت سگال، با مقایسه نظریه یانگ و جوزف کمبل نتیجه میگیرد «کمبل برای تفسیر یک اسطوره، نمونههای اول (آرکه تایپها) را در آن شناسایی میکند. برای مثال تفسیر کتاب ادیسه نشان خواهد داد زندگی اودیسئوس، چگونه با الگوی قهرمانی سازگاری یافتهاست. درمقابل، یانگ شناسایی کهنالگوها را نخستین گام در تفسیر یک اسطوره میداند.»[۹۶] کارل کارنی، یکی از بنیانگذاران مطالعات جدید در اساطیر یونان، دیدگاه خود را دربارهٔ اساطیر بیان کردهاست، تا نظریات یانگ دربارهٔ آرکه تایپها را در اساطیر یونان به کار بندد.[۹۷]
نظریههای ریشه
ماکس مولر تلاش میکند که با دنبال کردن واقعههای ریشهای یک دین هندواروپایی (یا در زمان مولر آریایی)، آن را درک نماید. در سال ۱۸۹۱، او ادعا کرد که «مهمترین اکتشاف در رابطه با تاریخ گذشته انسان در طول سده نوزدهم… این معادله بود: دیائوس پیتا سانسکریتی = زئوس یونانی = ژوپیتر لاتین = تیر در نورس باستان.»[۹۸] سؤال دربارهٔ جایگاه اساطیر یونان در مطالعات هنداروپایی موجب ایجاد تحقیقات بسیار بیشتری از زمان مولر شدهاست. برای مثال، ژرژ دومزیل واژهشناس اورانوس یونانی را با وارونای سانسکریتی مقایسه کردهاست، اگرچه هیچجا اشاره نشده که ریشه ایندو به یکدیگر پیوستهاست. در موارد دیگر، تشابههای نزدیک در ویژگیها و وظایف، یک میراث رایج را پیشنهاد میکند، اما کمبود شواهد زبانی اثبات آن را دشوار نمودهاست، و این درست مشابه شرایط مویرای یونانی و نورنهای اساطیر اسکاندیناوی میباشد.[۹۹]
از سوی دیگر، باستانشناسی و اسطورهشناسی نشان دادهاند که یونانیان از برخی تمدنهای آسیای کوچک و خاور نزدیک الهام گرفتهاند. به نظر میرسد آدونیس معادل یونانی واژه شرقی «خدای دیینگ» میباشد. ریشه کوبله در فرهنگ آناتولی یافت میشود و بسیاری از پیکرنگاریهای آفرودیته از خدابانوان سامی نشات گرفتهاند. همچنین احتمالاً بین نسلهای الهی اولیه (هرجومرج و فرزندانش) و تیامات در انوما الیش تشابهاتی وجود دارد.[۱۰۰] بر اساس گفتههای میر رینهود، «مفاهیم دینی شرق نزدیک، از جمله توالی الهی از طریق خشونت و درگیری بین نسلها برای قدرت، وارد اساطیر یونانی شدهاند».[۱۰۱] علاوه بر ریشههای هنداروپایی و شرق نزدیک، برخی محققان به وامدار بودن اساطیر یونانی به جوامع پیش هلنیستی میاندیشند: کرت، موکنای، پیلوس، تبای، و ارخومنوس.[۱۰۲] مورخان دینی مسحور تعداد ترتیبهای اسطورهای باستانی مربوط به کرت شدهاند (ایزدانی چون زئوس و ائوروپه، پاسیفائه، که عاشق مجسمه گاو نری شد و با آن نزدیکی کرد و مینوتور و غیره را به دنیا آورد). مارتین نیلسون نتیجه گرفت که تمام اساطیر یونانی کلاسیک به مراکز موکنایی مربوط بودند و به پیشاتاریخ بازمیگردند.[۱۰۳] با این وجود، بر اساس گفتههای بورکت، پیکرنگاری دوره کاخهای کرتی هیچ تأییدی برای این دیدگاهها فراهم نمیکند.[۱۰۴]
موضوعهای موجود در هنر و ادبیات غرب
گسترش عمیق مسیحیت در غرب، از محبوبیت اساطیر یونانی نکاست. با کشف قدمت کلاسیک در رنسانس، اشعار اوید به منبع تأثیرگذاری بر تصورات شعرا، نمایشنامه نویسان، موسیقیدانان و هنرمندان تبدیل شد.[۱۰۵] از سالهای اولیه رنسانس، هنرمندانی مانند لئوناردو دا وینچی، میکل آنژ و رافائل، موضوعات پاگانی اساطیر یونانی را به همراه موضوعات مرسوم مسیحیت، به تصویر کشیدند.[۱۰۵] به واسطه زبان لاتین و آثار اوید، اساطیر یونانی شعرای دوران قرون وسطا و رنسانس مانند فرانچسکو پترارک، جووانی بوکاچیو و دانته آلیگیری را تحت تأثیر قرار دادند.[۲]
در اروپای شمالی، اساطیر یونانی هرگز به همان شکل در هنر بصری جلوه نکردند، ولی تأثیر آن بر ادبیات بسیار مشهود بود. تصورات انگلیسی از اساطیر یونانی با جفری چاوسر و جان میلتون آغاز شد و از طریق ویلیام شکسپیر به روبرت بریج در قرن ۲۰ام ادامه یافت. ژان راسین در فرانسه و یوهان ولفگانگ فون گوته در آلمان با تلاش بر روی اساطیر، نمایشنامههای یونانی را احیا کردند.[۱۰۵] اگرچه در طول عصر روشنگری، عکسالعمل نسبت به اساطیر یونان در سراسر اروپا گسترش یافت، این اسطورهها به فراهمکردن یک منبع مهم مواد خام برای نمایشنامه نویسان ادامه دادند، و این موضوع به اپرانامههای جرج فردریک هندل و ولفگانگ آمادئوس موتسارت کشیده شد.[۱۰۶] در پایان سده ۱۸ امریال رمانتیسم، آغاز موجی از اشتیاق برای تمام موضوعات یونانی بود، که اساطیر آنان را نیز شامل میشد. در بریتانیا، ترجمههای جدید تراژدیهای یونانی و هومر، مایه الهام بسیاری از شاعران (مانند آلفرد تنیسون، جان کیتس، لرد بایرون و پرسی بیش شلی) و نقاشان معاصر (مانند لرد لیتون و لاورنس آلما تادما) شد.[۱۰۷] کریستف ویلیبالد گلوک، ریشارد اشتراوس، ژاک افنباخ و بسیاری دیگر اساطیر یونان را موضوع موسیقی قرار دادند.[۲] نویسندگان آمریکایی قرن ۱۹امریال مانند توماس بولفینچ، و ناتانیل هاوثورن بیان کردند که مطالعه اساطیر کلاسیک، برای درک ادبیات انگلیسی و آمریکایی ضروری است.[۱۰۸] در روزگار اخیر، موضوعات کلاسیک به دست نمایشنامه نویسان مانند ژان آنوئیل، ژان کوکتو، و ژان ژیرودو در فرانسه، یوجین اونیل در آمریکا و تی. اس. الیوت در بریتانیا و رماننویسانی مانند جیمز جویس و آندره ژید بازسازی شدهاست.[۲]
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ "Volume: Hellas, Article: Greek Mythology". Encyclopaedia The Helios. 1952.
- ↑ ۲٫۰۰ ۲٫۰۱ ۲٫۰۲ ۲٫۰۳ ۲٫۰۴ ۲٫۰۵ ۲٫۰۶ ۲٫۰۷ ۲٫۰۸ ۲٫۰۹ "Greek Mythology". Encyclopædia Britannica. 2002.
- ↑ J.M. Foley, Homer Simpson's Traditional Art, 43
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ F. Graf, Greek Mythology, 200
- ↑ Anthony Alms. 2007. Theology, Trauerspiel, and the Conceptual Foundations of Early German Opera. City University of New York. 413 pages.
- ↑ R. Hard, The Routledge Handbook of Greek Mythology, 1
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ Miles, Classical Mythology in English Literature, 7
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ Klatt-Brazouski, Ancient Greek nad Roman Mythology, xii
- ↑ Miles, Classical Mythology in English Literature, 8
- ↑ P. Cartledge, The Spartans, 60, and The Greeks, 22
- ↑ Pasiphae, Encyclopedia: Greek Gods, Spirits, Monsters
- ↑ Homer, Iliad, 8. An epic poem about the Battle of Troy. 366–369
- ↑ «Bacchylides"
- ↑ «Apollonius of Rhodes"
- ↑ Cuthbertson, Political Myth and Epic (Michigan State university Press) 1975 has selected a wider range of epic, from گیلگمش to Voltaire's Henriade , but his central theme, that myths encode mechanisms of cultural dynamics, structuring a community by creating a moral consensus, is a familiar mainstream view that applies to Greek myth.
- ↑ Albala-Johnson-Johnson, Understanding the Odyssey, 17
- ↑ Albala-Johnson-Johnson, Understanding the Odyssey, 18
- ↑ A. Calimach, Lovers' Legends: The Gay Greek Myths;, 12–109
- ↑ W.A. Percy, Pederasty and Pedagogy in Archaic Greece, 54
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ K. Dowden, The Uses of Greek Mythology, 11
- ↑ G. Miles, Classical Mythology in English Literature, 35
- ↑ ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ ۲۲٫۲ W. Burkert, Greek Religion, 205
- ↑ Hesiod, Works and Days, 90–105
- ↑ Ovid, Metamorphoses, I, 89–162
- ↑ Klatt-Brazouski, Ancient Greek and Roman Mythology, 10
- ↑ ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ Hesiod, Theogony, 116–138
- ↑ Hesiod, Theogony, 713–735
- ↑ Guirand, Felix (1987) [1959]. "Greek Mythology". In Guirand, Felix (ed.). New Larousse Encyclopedia of Mythology. Trans. Richard Aldington and Delano Ames. Hamlyn. p. 98. ISBN 0-600-02350-8.
- ↑ Guirand, p. 108
- ↑ Homeric Hymn to Hermes, 414–435 بایگانیشده در ۲۵ اکتبر ۲۰۰۸ توسط Wayback Machine
- ↑ G. Betegh, The Derveni Papyrus, 147
- ↑ W. Burkert, Greek Religion, 236
* G. Betegh, The Derveni Papyrus, 147 - ↑ "Greek Mythology". Encyclopædia Britannica. 2002.
* K. Algra, The Beginnings of Cosmology, 45 - ↑ H.W. Stoll, Religion and Mythology of the Greeks, 8
- ↑ "Greek Religion". Encyclopædia Britannica. 2002.
- ↑ J. Cashford, The Homeric Hymns, vii
- ↑ G. Nagy, Greek Mythology and Poetics, 54
- ↑ W. Burkert, Greek Religion, 182
- ↑ H.W. Stoll, Religion and Mythology of the Greeks, 4
- ↑ H.W. Stoll, Religion and Mythology of the Greeks, 20ff
- ↑ G. Mile, Classical Mythology in English Literature, 38
- ↑ G. Mile, Classical Mythology in English Literature, 39
- ↑ Homeric Hymn to Aphrodite, 75–109 بایگانیشده در ۲ فوریه ۲۰۰۳ توسط Wayback Machine
- ↑ I. Morris, Archaeology As Cultural History, 291
- ↑ J. Weaver, Plots of Epiphany, 50
- ↑ R. Bushnell, A Companion to Tragedy, 28
- ↑ K. Trobe, Invoke the Gods, 195
- ↑ M.P. Nilsson, Greek Popular Religion, 50
- ↑ Homeric Hymn to Demeter, 255–274
- ↑ F.W. Kelsey, An Outline of Greek and Roman Mythology, 30
- ↑ F.W. Kelsey, An Outline of Greek and Roman Mythology, 30; H. J. Rose, A Handbook of Greek Mythology, 340
- ↑ H. J. Rose, A Handbook of Greek Mythology, 10
- ↑ C. F. Dupuis, The Origin of All Religious Worship, 86
- ↑ ۵۴٫۰ ۵۴٫۱ "Heracles". Encyclopædia Britannica. 2002.
- ↑ W. Burkert, Greek Religion, 211; T. Papadopoulou, Heracles and Euripidean Tragedy, 1
- ↑ ۵۶٫۰ ۵۶٫۱ W. Burkert, Greek Religion, 211
- ↑ Herodotus, The Histories, I, 6–7; W. Burkert, Greek Religion, 211
- ↑ G.S. Kirk, Myth, 183
- ↑ Apollodorus, Library and Epitome, 1.9.16; Apollonius, Argonautica, I, 20ff; Pindar, Pythian Odes, Pythian 4.1
- ↑ "Argonaut". Encyclopædia Britannica. 2002.; P. Grimmal, The Dictionary of Classical Mythology, 58
- ↑ "Argonaut". Encyclopædia Britannica. 2002.
- ↑ P. Grimmal, The Dictionary of Classical Mythology, 58
- ↑ Y. Bonnefoy, Greek and Egyptian Mythologies, 103
- ↑ R. Hard, The Routledge Handbook of Greek Mythology, 317
- ↑ R. Hard, The Routledge Handbook of Greek Mythology, 311
- ↑ "Trojan War". Encyclopaedia The Helios. 1952.; "Troy". Encyclopædia Britannica. 2002.
- ↑ J. Dunlop, The History of Fiction, 355
- ↑ ۶۸٫۰ ۶۸٫۱ "Troy". Encyclopædia Britannica. 2002.
- ↑ ۶۹٫۰ ۶۹٫۱ "Trojan War". Encyclopaedia The Helios. 1952.
- ↑ D. Kelly, The Conspiracy of Allusion, 121
- ↑ Albala-Johnson-Johnson, Understanding the Odyssey, 15
- ↑ ۷۲٫۰ ۷۲٫۱ ۷۲٫۲ Hanson-Heath, Who Killed Homer, 37
- ↑ ۷۳٫۰ ۷۳٫۱ ۷۳٫۲ J. Griffin, Greek Myth and Hesiod, 80
- ↑ ۷۴٫۰ ۷۴٫۱ F. Graf, Greek Mythology, 169–170
- ↑ Plato, Theaetetus, 176b
- ↑ Plato, Apology, 28b-d
- ↑ M.R. Gale, Myth and Poetry in Lucretius, 89
- ↑ "Eyhemerus". Encyclopædia Britannica. 2002.
- ↑ R. Hard, The Routledge Handbook of Greek Mythology, 7
- ↑ ۸۰٫۰ ۸۰٫۱ J. Chance, Medieval Mythography, 69
- ↑ ۸۱٫۰ ۸۱٫۱ P.G. Walsh, The Nature of Gods (Introduction), xxvi
- ↑ ۸۲٫۰ ۸۲٫۱ ۸۲٫۲ M.R. Gale, Myth and Poetry in Lucretius, 88
- ↑ M.R. Gale, Myth and Poetry in Lucretius, 87
- ↑ Cicero, Tusculanae Disputationes, 1.11
- ↑ Cicero, De Divinatione, 2.81
- ↑ P.G. Walsh, The Nature of Gods (Introduction), xxvii
- ↑ North-Beard-Price, Religions of Rome, 259
- ↑ J. Hacklin, Asiatic Mythology, 38
- ↑ Sacred Texts, Orphic Hymns
- ↑ Robert Ackerman, 1991. Introduction to جین الن هریسون's "A Prolegomena to the Study of Greek Religion", xv
- ↑ F. Graf, Greek Mythology, 9
- ↑ ۹۲٫۰ ۹۲٫۱ "myth". Encyclopædia Britannica. 2002.
- ↑ D. Allen, Structure and Creativity in Religion, 9
* Robert A. Segal, Theorizing about Myth, 16 - ↑ R. Caldwell, The Psychoanalytic Interpretation of Greek Myth, 344
- ↑ C. Jung, The Psychology of the Child Archetype, 85
- ↑ R. Segal, The Romantic Appeal of Joseph Campbell, 332–335
- ↑ F. Graf, Greek Mythology, 38
- ↑ D. Allen, Religion, 12
- ↑ A. Winterbourne, When the Norns Have Spoken, 87
- ↑ L. Edmunds, Approaches to Greek Myth, 184
* Robert A. Segal, A Greek Eternal Child, 64 - ↑ M. Reinhold, The Generation Gap in Antiquity, 349
- ↑ W. Burkert, Greek Religion, 23
- ↑ M. Wood, In Search of the Trojan War, 112
- ↑ W. Burkert, Greek Religion, 24
- ↑ ۱۰۵٫۰ ۱۰۵٫۱ ۱۰۵٫۲ "Greek mythology". Encyclopædia Britannica. 2002.
* L. Burn, Greek Myths, 75 - ↑ l. Burn, Greek Myths, 75
- ↑ l. Burn, Greek Myths, 75–76
- ↑ Klatt-Brazouski, Ancient Greek and Roman Mythology, 4
منابع
- ترجمه از ویکیپدیا انگلیسی
- پین سنت، جان؛ (۱۳۸۷) شناخت اساطیر یونان، ترجمهٔ باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ دوم.
- آیسخولوس؛ (۱۳۹۰) آیسخولوس: مجموعهٔ آثار، ترجمهٔ عبدالله کوثری، تهران، نشر نی، چاپ نخست.
- کتاب اساطیر جهان، سرویراستار: ویلیام داتی. شابک: ۲-۴۵-۸۳۳۲-۹۶۴-۹۷۸، چاپ نخست.
- وبگاه هیستوری، تاریخ باستان، اساطیر یونان
پیوند به بیرون
- Theoi Project راهنمای اساطیر یونانی، شرح حال شخصیتهای افسانهای از منابع اصلی به همراه تصاویری از هنر کلاسیک
منابع کتابخانهای دربارۀ اسطورهشناسی یونانی |
- پروندههای رسانهای مربوط به Greek mythology در ویکیانبار
- Greek Myths on In Our Time at the BBC. (listen now)
- Library of Classical Mythology Texts translations of works of classical literature
- LIMC-France provides databases dedicated to Graeco-Roman mythology and its iconography.
- Martin P. Nilsson, The Mycenaean Origin of Greek Mythology, on Google books
- Greek mythology, the age of gods, myths and heroes, Hellenism.Net