فارسی بحرینی | |
---|---|
فارسی عجمی | |
زبان بومی در | بحرین |
منطقه | بحرین |
عربی | |
کدهای زبان | |
ایزو ۳–۶۳۹ | – |
گلاتولوگ | bahr1248 [۲] |
فارسی بحرینی یک گویش از گویشهای فارسی که بخشی از گویشهای بوشهری و شاخه غربی (ایرانی) از زبان فارسی (فارسیک) که خود شاخه از پارسی نو محسوب میشود که ایرانیان بحرین بهکار می برند.[۳][۴][۱][۵]: 57–58
شماری از ایرانیان بحرین، مخصوصا در میان عجمها[۶] (لرهای بختیاری،[۷] و برخی از اچمها،[۶] مخصوصا آنها که از طرف بندرعباس و لنگه با بوشهریها و خرمشهریها مهاجرت کَردَّنْد،[۸] و احتمالا هم شیرازیها[۹]: 102 که جامعهای ایرانیتبار را در این کشور تشکیل میدهند.
علاوه بر زبان فارسی، ایرانیان بحرین زبان ایرانی دیگر و قدیمتر دارند که مردم اچم/لاری/خودمونی با آن گفتگو میکنند و به آن «زبان خودمونی» يا "هولی" گفته میشود.[۱۰]
ریشه
ما عرب نیستیم. اما ما یک لهجه فارسی بحرینی داریم که ما را از سایر لهجه های فارسی متمایز می کند. وقتی به کویت، امارات یا هر منطقه ای در مرز می رویم، به محض اینکه صحبت می کنیم، به ما می گویند که لهجه او از عجم بحرین است.
— جعفر عابدین، تاریخ نژاد پارسی در بحرین، صحیفة الوقت، ص۵۷-۵۸[۵]
زمانی که خانواده بوشهری به بحرین مهاجرت کَردَّنْد سال 1860 میلادی (زمان قاجار)،[۵]: 13 که شامل عجمها و کمی از عربهای بوشهر بود، این گویش را با خودشان آوردند.
گویش فارسی بحرین تفاوتهای چشمگیری با گویش تهرانی دارد و در ساختار و واژگان نیز متفاوت است و شباهت با گویش بوشهری دارد و به فارسی کویتی هم نزدیک است، وبسایت گلاتولوگ آن را بهعنوان شاخهای از گویش بوشهری طبقهبندی میکند.[۱]
این گویش به اصل و نژاد یا قومیت هیچ ربطی ندارد. این گویش به طور مشترک توسط اچمیها و لرهای و شیرازی های بحرین توسعه یافته و به عنوان یک گویش محلی فارسی میان آنها استفاده میشود.
به همین دلیل شمار زیادی از واژگان اچمی و مخصوصا لری وارد این گویش شدهاند، و احتمالاً واژگان عربی و هندی نیز تأثیراتی داشتهاند. این گویش به دو گونه اصلی تقسیم میشود: «منامی» که به شهر منامه مرتبط است و «محرقی» که به شهر محرق تعلق دارد.
اچم/لاریهای که از بندرعباس و جایهای دیگر به بحرین مهاجرت کَردَّنْد، به این زبان هم صحبت میکنند، دلیل این است که اخوان سنی آنها، آنها را نپذیرفتند،[۶] شاید به دلیل اینکه شیعه شده بودند یا شدند، بحرانیها به طور کلی خارجیها را دوست نداشتند.[۱۱]
با این حال، آنها هنوز ریشههای خود را به رسمیت میشناسند و میگویند: «ما عجم بندرعباس و لارستان و بستک هستیم».
اگرچه ایرانیها به طور کلی بندرعباس را بیشتر با آفریقاییها مرتبط میدانند (که البته در این موضوع چیزی اشتباه نیست)، اچمها (که توسط اعراب ساحلی به عنوان "عجم" شناخته میشدند)،[۱۲] به دلایل طبیعی، سیاسی و مالی مختلف سرزمین خود را ترک کَردَّنْد تا زندگی بهتری پیدا کنند.[۱۳][۱۱][۱۴] اچمهای شیعه همچنان از حلقههای اجتماعی اچمهای سنی جدا ماندهاند (به خاطر انقلاب).[۶]
از سوی دیگر، تهرانیها و شمالیهای ایران نیز این گویش را به تمسخر میگیرند و آن را "خندهدار" یا "اشتباه" میدانند، به جای اینکه تنوع زبانهای ایرانی و گویشهای فارسی را قدردانی کنند.
اقلیتی از اعراب و مینابیها نیز به این زبان صحبت میکَردَّنْد، اما تاکنون به شدت در جامعه بحرین جذب شدهاند و دیگر به هیچ وجه از این گویش استفاده نمیکنند. تنها کسانی که هنوز از آن استفاده میکنند، افراد با اصالت ایرانی هستند.
واژگان
فارسی دری | فارسی ایرانی
(تهرانی) |
فارسی بحرینی (عجمی) | یادداشت ها |
---|---|---|---|
روشن | روشن | چالو | در بحرینی فقط، برگرفته از هندی (चालू) یا گویش مردم اچمی در پارسیان/گاوبندی |
صبحانه | صبحانه | ناشتا | ناهار از عربی صبح |
ناهار | ناهار | چاشت | ناهار از عربی نهار |
غذا | غذا | خوراک | غذا از عربی غذاء |
شام | شام | شوم | |
رستوران | رستوران | مطعم/رستوران | مطعم از عربی غذاء |
برای | واسه | سِی | واژه "سی" در گویشهای لری جنوبی (وسط بوشهر تا خوزستان) و بختیاری به جای "برای" استفاده میشود. همچنین در برخی گویشهای کردی مانند کلهری و کوردی مناطق کرمانشاه، "سی" به کار میرود. |
فقط | فقط | بس | فقط از عربی |
مَه | مَن | مُّو | |
اَم | اَم | اُم | واژه «ام» مانند «گُفتَم» یا «رَفتَم» میشه «گُفتُم»… «رَفتُم» … «عَزیزُم»… |
نادان | احمق | «گناه» یا ««گناهگی» | |
وایسا/ایستاد شو | وایسه | ویسَک | |
بِگو | بِگو | بُگو | |
شَب | شَب | شُّوْ | اِمشو... دیشو... (در کردی و اچمی و لری هم میگن "شو") |
خواب | خواب | خو | |
آفتاب | آفتاب | آفتو | |
آب | آب | آو | |
سُرخ | قِرمز | سُرخ | |
عینک | عینک | چشمک | |
بینی | دماغ | پیز/پوز | در عربی بحرانی و بحرینی به "دهن" میگن "بوز" (buuz) که گفته میشود از "پوز" (puuz) که از یک گویش پارسی قدیم گرفته شد.[۱۵] دماغ با عربی یعنی مغز. |
دهن | دهن | دهن/کپ | |
دندان | دندان | دندون | |
چشم | چشم | چش | |
برادر | داداش | کُکا | |
مادر | ننه/ماما | دی/ننه | |
پدر | بابا | بوآ | |
دَریا | دَریا | دَریا | «دَریا» بر خلاف «دِریِه» بوشهری |
کفش | کفش | جوتی | "جوتی" در اردو (جوتا) و هندی (जूता) و بندری و عربی بحرینی (جوتي) و اچمی (جوتین) هم رایج است.[۱۶][۱۵][۱۷][۱۸] |
حمام کَردَّنْ | حَمُوم کَردَّنْ | شِنُو کَردَّنْ | |
تماشا/نگاه کَردَّنْ | نگاه کَردَّنْ/دِیدَن | سَی/سَیل کَردَّنْ | "سَیل کن/کو" از اچمی گویش شرقی مانند فارسی شیرازی قدیم |
باز | باز | واز | |
شنیدن | شَنِیدن | شُنُفَتن | شُنُفَتن از اچمی |
خانه | خونه | خونه |
جملات مثال
فارسی دری | فارسی معیار | فارسی ایرانی
(تهرانی) |
فارسی بحرینی (عجمی) | پارسیگ اچمی (لارستانی) | عربی معیار | عربی بحرینی | یادداشتها |
---|---|---|---|---|---|---|---|
مه گفتم به تو | من به تو گفتم | من بهت (بِه تو) گُفتَم | مُو گُفتُم سیت (سِی تو) | اوم بر اوت گوت | أنا قُلتُ لَك (مختصر: «أَخبرتُكَ» یا «أَخبرتُكِ» برای ماده) | آنَه گِلت لِك (ماده: لِچ) | |
گفتم به آنها که این گلها را برایت (برای تو) خریدم | گفتم به آنها که این گلها را برای تو (بَرات) خریدم | بِهشون گُفتَم کِه این گُلها رو واست (واسِه تو) خَریدم | سِیشون گُفتُم که این گلها رو سیت خریدم | قُلت لَهُم أنني اِشتريت لكَ (ماده: لكِ) هاذِه الزُهور | گِلت لِهُم اِني اِشتريت لِك (ماده: لِچ) های اِلوُرود | در گویشهای عربی خلیجی اغلب حرف "گ" "ق" و حرف "چ" "ج" نوشته می شود، اما مانند نوع نوشتاری فارسی تلفظ می شود. | |
چی است؟ | چی هست؟ | چیه؟ | چِیِن؟ | ماذا يَحصُل؟ | اِشْهَست؟/اِشصاير؟ | ||
خیلی مقبولَه/مقبول است | خیلی زیبا است | خیلی قشنگِه | خیلی قشنگِن | بُری خوشِن | جميلٌ جِداً | وايِد حِلو | |
من خوب نیستم/نیَم | من خوب نیستَم | من خوب نیستَم | مو نه خوبُم | اوم ناخشُم | أنا لَستُ بِخير | آنَه مُب زين (ماده: زینه) | |
دروازه را بسته/بَند کن | در را ببند | دَرو بسته کن | دروازه رو بَند کو | دروازه بند اکُن | أَغلِق اَلباب | بَنِد اِلباب | |
دروازه را باز کن | در را باز کن | درو باز کن | دروازه رو واز کو | دروازه واز اکُن | اِفتَج اِلباب | بَطِل اِلباب/اِلدروازه | |
نگاه کن | تماشا کن | ببین | سَی کُن/سَیل بُکُن | أُنظر/(ماده: أُنظُرِي) | چٌوف/طالِع (چٌوفَّی/طالعَّی) | ||
بِسوز | بِسوز | بِسوز | تَش بِگیر | اِحترق/اِحترِقِ | اِحترگ/اِحترگَّی | ||
دوست دارمَت | دوستِت دارم | دوسِت دارَم | خاطِرُت میخوم | بُرِی خاطِرُت مَی | اُحِبُكَ/اُحِبُكِ | اَحِبِک/اَحِبِچ | |
فندک را روشن کن | فندکو (فندک رو) روشن کن | لیترو چالو کو | اَشعِل القَداحة | وَلِع اِللايتَر | |||
میتانی برایم گل بخری؟ | میتونی واسم گل بِخری؟ | میتونی سیم گل بِخری؟ | |||||
ما از تهران نیستیم، ما از بحرین هستیم | ما اهل تهران نیستیم، ما اهل بحرین هستیم | ما نه مال تهرونیم، ما مردُم بحرینیم | |||||
میخوایَم بِروَم حمام کُنَم | میخام بِرَم حموم کُنََم | میخوم بِرُم شِنُو بُکُنُم | |||||
چرا مرا اینطور نگاه میکنی؟ | چرا/واسِه چی منو اینجوری نگاه میکنی؟ | چرا/سی چَه مونه اینجوری سَی میکنی؟ | |||||
نامِ تو چیست؟ | اسمِت (اسمِ تو) چیه؟ | نامت (نامِ تو) چِنِن/چِیِن؟ | |||||
این چه است؟ | این چیه؟ | این چِیِن؟/چِنِن این؟ | |||||
چه به تو است؟ | چتِه؟ | چتِن؟ | |||||
من چیزی نَشْنِیدَم! | مُّو چیزی نشُنُفَتُم! |
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ ۱٫۱۱ ۱٫۱۲ ۱٫۱۳ «Glottolog 5.1 - Bahraini». glottolog.org. دریافتشده در ۲۰۲۴-۱۱-۲۶.
- ↑ Nordhoff, Sebastian; Hammarström, Harald; Forkel, Robert; Haspelmath, Martin, eds. (2013). "فارسی بحرینی". Glottolog 2.2. Leipzig: Max Planck Institute for Evolutionary Anthropology.
{{cite book}}
: Invalid|display-editors=4
(help) - ↑ "The Persians of Bahrain". Bethany World Prayer Center (به انگلیسی). Archived from the original on 2024-11-06.
- ↑ "What Languages Are Spoken in Bahrain?". WorldAtlas (به انگلیسی). 2019-09-05. Archived from the original on 2024-06-09. Retrieved 2024-09-07.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ "تاريخ العرق الفارسي في البحرين" [تاریخ نژاد پارسی در بحرین] (PDF). الوقت (1346). 2009-10-28. Archived (PDF) from the original on 2024-06-12.
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ "إلى إسماعيل أكبري... افتخر بعجميّتك ولا تبالي" [به اسماعیل اکبری... به عجمی بودنت افتخار کن و اهمیت نده]. مرآة البحرين (به عربی). Archived from the original on 2019-09-02. Retrieved 2024-09-10.
فبرأيه أن اسم «العجم» ينطبق فقط على الشيعة من الأصول الفارسيّة؛ لا السنّة، وأنّ عائلته «بستكيّة» لا «عجميّة»
- ↑ McCoy, Eric (2008). Iranians in Bahrain and the United Arab Emirates: Migration, Minorities, and Identities in the Persian Gulf Arab States (PDF) (به انگلیسی). The University of Arizona. p. 42. ISBN 9780549935070. OCLC 659750775. Archived (PDF) from the original on 2024-08-05.
- ↑ "إلى إسماعيل أكبري... افتخر بعجميّتك ولا تبالي" [به اسماعیل اکبری... به عجمی بودنت افتخار کن و اهمیت نده]. مرآة البحرين (به عربی). Archived from the original on 2019-09-02. Retrieved 2024-09-10.
فبرأيه أن اسم «العجم» ينطبق فقط على الشيعة من الأصول الفارسيّة؛ لا السنّة، وأنّ عائلته «بستكيّة» لا «عجميّة»
- ↑ McCoy, Eric (2008). Iranians in Bahrain and the United Arab Emirates: Migration, Minorities, and Identities in the Persian Gulf Arab States (PDF) (به انگلیسی). The University of Arizona. ISBN 9780549935070. OCLC 659750775. Archived (PDF) from the original on 2024-08-05.
- ↑ Stokes, Corinne (2023-12-01). "Performing Khaleejiness on Instagram: Authenticity, hybridity, and belonging". Arabian Humanities. Revue internationale d'archéologie et de sciences sociales sur la péninsule Arabique/International Journal of Archaeology and Social Sciences in the Arabian Peninsula (به انگلیسی). 18 (18): 75, 78, 84. doi:10.4000/cy.11297. ISSN 2308-6122. Archived from the original on 2024-09-19.
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ DC, Arab Center Washington. "From Neighbors to Foreigners: Iranians in Bahrain in the Early 20th Century". Arab Center Washington DC (به انگلیسی). Archived from the original on 2024-09-14. Retrieved 2024-09-14.
- ↑ Rahimi, Ali; Tayebeh Mansoori (2016). A Study of Personal Pronouns of Larestani Language as an Endangered Iranian Language. doi:10.13140/RG.2.1.1342.0566. Archived from the original on 2024-11-27.
- ↑ Halkias, Daphne; Adendorff, Christian. Governance in Immigrant Family Businesses: Enterprise, Ethnicity and Family Dynamics (به انگلیسی). p. 10. Archived from the original on 2024-09-02.
Case Study:
The al-Awadhi Brothers:
The Story of Two Emirati Entrepreneurs
Maryam Khazaeli, Mary Barrett
For centuries, families of transnational Sunni Arabs, or Persians both Sunni and Shiite, have migrated from southern Iran to the Arab coast of the Persian Gulf. In fact, Iranian groups living on the coast of the Persian Gulf have generally looked more to the United Arab Emirates (UAE) than to Iranian groups inland (Potter, 2009). They have maintained a "dual existence", owning houses in two or more countries and speaking multiple languages (Nadjmabadi, 2010). This has been a source of economic benefit to both Iran and the UAE, at least until the recent political unrest in the region. Many Iranians and Emirati citizens of Iranian origin in Dubai and other UAE cities come from towns in the department (shahrestân) known as Larestan, and from towns in the Iranian province of Hormozgân. These populations are generally called Larestani, from the name of the region, or by the name of their town of origin: Evazi, Khonji, Bastaki, etc. In the UAE they are also described by the interchangeable Farsi terms: Khodmooni and Achami; the former means "of our own kind", or in a broader sense "those familiar to us". These Farsi terms emerged in the Arab areas of the Persian Gulf and show the strong mutual attachment of Larestani transnational immigrant families and UAE native families. - ↑ "Historic View of Iranians in Bahrain". 2021-09-02. Archived from the original on 2022-06-20. Retrieved 2024-09-14.
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ Al-Tajer, Mahdi Abdulla (1982). Language & Linguistic Origins In Bahrain. Taylor & Francis. pp. 134, 135. ISBN 9780710300249.
- ↑ "Persian Gulf, Governery of BandarAbbas - خلیج فارس، فرمانداری بندرعباس". www.pgba.ir. Archived from the original on 2020-07-09. Retrieved 2021-09-19.
- ↑ "Urdu Word جوتی - Jooti Meaning in English is Shoe". UrduPoint (به انگلیسی). Retrieved 2024-11-26.
- ↑ musicsfire.com (۲۰۲۲-۱۱-۰۲). «دانلود آهنگ آروین بستکی دخت گتری (جومنه دخته گتری با پول بحرین مخری) + متن». پایگاه موسیقی هرمزگان. بایگانیشده از اصلی در ۲۰۲۴-۱۱-۲۸. دریافتشده در ۲۰۲۴-۱۱-۲۸.
- تاریخ شیعه در بحرین (بحرین - قطیف - احسا)[۱]